خاک پایانی

1.9K 482 83
                                    

احمقانه بود که به اینجا اومد. احمقانه بود که پیشنهاد اون دختر رو قبول کرد. اگر اصرارهای بیجای بکهیون نبود هرگز حتی جواب تماسش رو نمیداد. حتی نمیخواست هرگز تحت هیچ شرایطی با اون دختر و خانواده‌اش چشم تو چشم بشه.

فراموش کرده بود یه امگای مهربون و دلرحم داره. بکهیونی با دیدن اسم شارلوت روی گوشیش اخم کرد اما گوشی رو جواب داد و مقابلش گرفت بدون شک بهترین و مهربون‌ترین آدم روی زمین بود. به ناچار مجبور به حرف زدن شد و صدای گریون دختر کافی بود تا اخم‌های بک باز بشه. به اصرار شارلوت جواب مثبت بده و وادارش کنه برای آخرین بار به دیدنش بیاد. اینجا... داخل اون کافه.

احساس بدی داشت. هیچ نمیخواست دوباره اون دختر رو ببینه اما بکهیون مجبورش میکرد. مخالفت‌هاش که زیاد شد، با گفتن منم میام وادارش کرد آماده بشه. به هیون‌کی لباس پوشوند و خودش رو به ماشین رسوند. روی اومدن مصمم بود و اصرار زیادش رو درک نمیکرد. و الان اونجا بودن. مقابل اون کافه‌ی شیک ایستاده و کسی جرئت نمیکرد قدمی داخل بذاره.

× بابا من جیش کاکایویی میخوام.

هیون‌کی رو به چان گفت و دستش رو کشید. بکهیون رنگ پریده به نظر میرسید و همین نگرانش میکرد‌.

+ گفتم اینجا اومدن ایده‌ی خوبی نیست.

_ بریم داخل‌.

بک بدون اینکه تغییری تو چهره‌اش ایجاد بشه گفت و به ورودی کافه اشاره کرد.

_ حتما رسیده.

+ مجبور نیستیم بریم. همین الان میتونیم برگردیم بک.

_ گفت میخواد برای آخرین بار ببیندت. برو ببینش و حرف‌هات رو بزن. شاید... حرف مهمی داشته باشه.

+ حرف‌های اون دختر بجز یه مشت چرت و پرت و گریه‌‌زاری هیچی نیست.

_ بازم بهتره ببینیش‌. برو داخل و ببین حرف حسابش چیه.

اخم‌هاش تو هم رفت‌

+ برم؟ شما هم‌‌ همراهم میاین.

بک ابرویی بالا فرستاد.

_ میخواد تو رو ببینه چان. مطمعنم من آخرین نفریم که تمایل دیدنش رو داشته باشه.

+ برام مهم نیست اون چی میخواد. تنهاتون نمیذارم و حق نداری تنهام بذاری.

با جدیت گفت و خم شد هیون‌کی رو بلند کرد. میدونست با بردن پسرشون، بک هم راضی میشه و همینطور هم شد. صدای قدم‌هاش رو از پشت‌ سر شنید و لبخند زد‌.
وارد کافه شدن و طبق انتظارش اولین چیزی که به مشامش رسید بوی شدید قهوه بود. بوی بد و اعصاب خوردکن قهوه. چطور میشد که حتی قهوه‌های دمی بکهیون مثل خودش خوشبو و تحریک کننده باشن اما قهوه‌هایی که بقیه دم میکردن نه؟ ایراد از قهوه بود یا کسی که اون رو دم میکرد؟

The Type [ Completed ]Where stories live. Discover now