سلام به همگی
پارت جدید اینجاست
ووتها و نظرات پارت قبل خیلی کم بود
امیدوارم این پارت رو بیشتر دوست داشته باشین و ووت بدین
منتظر خوندن نظراتتون هستم🍃🦋💫آیدی چنل:
Its_TheShadow
********************
با حس سنگینی وزنی روی بازوش چشمهای خستش رو باز کرد. نور چشمهاش رو اذیت میکرد و کمی زمان برد تا به روشنایی اتاق عادت کنه. اونقدر عمیق و راحت خوابیده بود که تشخصیش روز و شب بودن و یا ساعت سخت به نظر میرسید.
× بیدار شدی؟ بسه دیگه... بیدار شو.
تونست صدای هیونکی رو تشخیص بده. لبخندی روی لبش نشست و به پهلو چرخید تا پسرش رو بیشتر به خودش فشار بده. با تکون خوردن درد وحشتناکی رو تو قسمت کمرش حس کرد و نفسش برای ثانیهایی حبس شد. این... چه درد وحشتناکی بود؟ به لطف اون درد چشمهاش رو کاملا باز کرد و تونست چهرهی قشنگ پسرش رو با لبخند عمیقش ببینه. کمی زمان برد تا دردش آروم بشه و بعد سرش رو تو موهای پسرش فرو برد. موهای هیونکی بوی یاسی که از شامپوش باقی مونده بود رو میداد و همین لبخندش رو عمیقتر کرد. از بعد از اینکه چانیول گفته بود فرومون هیونکی یاسه تمام شامپوهای پسرش رو با بوی یاس انتخاب میکرد تا حداقل از این طریق بتونه بوش رو احساس کنه.
_ صبح بخیر بابا...
هیونکی هم خودش رو نزدیکتر کشید و گفت:
× صبح بخیر. بیدار شدم دیدم گم شدی. ولی زود اومدم پیدات کردم...خندید.
_ من گم شدم؟
× آره... کنارم نبودی. گریه کردم...
صدای پسرش گرفته بود ولی قرار نبود بغض کنه و دوباره زیر گریه بزنه فقط میخواست دلخوریش رو نشون بده.خوابش تقریبا پریده بود چشمهاش رو باز کرده و گردنش رو بالا آورد. کنار هیونکی جای چان خالی بود. نگاهش رو تو اتاق هم چرخوند و وقتی آلفا رو ندید گفت:
_ چان کجاست؟× بابا یولی رفت با بِل جیش کنه.
چشمهاش گرد شد.
_ با بِل جیش کنه؟
× آره. به گردنش طناب زد و رفتن بیرون.
و صدای خندهی بک بلند شد.
_ نرفتن جیش کنن پسرم... بابا بِل رو برده پیاده روی.
× چی؟
_ رفتن باهم راه برن. تو چرا باهاشون نرفتی؟
× بابا یولی گفت کنار تو بمونم.
_ کنار من؟
× گفت بیدار شی ببینی من نیستم میترسی. منم موندم مراقبت باشم. من نباشم میترسی؟
YOU ARE READING
The Type [ Completed ]
Fanfictionدو نفر که آشنا شدنشون یه حادثه، عاشق شدنشون یه اتفاق و جدا شدنشون یه فاجعه بود. دونفری که کنار هم بهترین، شادترین و جذابترین کاپل رو تشکیل میدادن و به دور از هم پر از نقص بودن. دو نفر که سالها پیش مسیرشون رو از هم جدا کردن. یکی برای تحصیل به آمریک...