عسل (۲)

1.8K 484 150
                                    

دعواها ادامه داشت. انگار‌ که اون خونه نباید رنگ آرامش رو میدید. یک روز جدید شروع شده بود و اون زوج بازهم شروع به دعوا کردن. همون بحث‌های تکراری درمورد همون مسئله‌ی همیشگی. بکهیون.

تمام این سال‌ها، روز ساکنین این خونه همینطور شروع میشد. خانم بیون که با گریه و ناراحتی بهانه‌ی پسرش رو میگرفت و آقای بیون که بی‌توجه به گریه‌های همسرش، خونه رو به مقصد شرکت، ترک میکرد.

بحث و مکالمه‌ی اون دو نفر رو تمام ساکنین و خدمتکارهای خونه از بر بودن. خانم بیون که دلتنگ بکهیون بود و آقای بیون که با جمله‌ی " باز شروع نکن میونا " بحث رو نصفه رها میکرد. اما مثل اینکه امروز فرق داشت.

اینبار به جای گریه و هق هق همه صدای داد و فریاد خانم بیون رو میشنیدن و کسی جرئت نزدیک شدن به اون دونفر رو نداشت. جو به شدت متشنج بود و کسی نمیخواست با دخالت بیجا... کارش رو از دست بده.
صدای زن توی سالن میپیچید.

_ نمیتونی دوباره منو نادیده بگیری و بری دوشیک. این اجازه رو بهت نمیدم.

مرد کلافه ایستاد و گفت:
+ خستم کردی میون. از این بحث تکراری خسته شدم.

_ خسته نشدی... فقط داری از جواب دادن طفره میری.

+ جواب نمیدم چون لزومی نداره.

زن با صدای بلندی گفت:
_ نمیتونی اینکارو بکنی. نمیتونی بکهیونو از اون خونه بلند کنی.

چنگی تو موهاش زد و کلافه هوفی کشید.

_ اون فقط همون خونه رو داره. وضعشو میدونی و نمیتونی...

+ به من ربطی نداره.

زن ناباور و خشمگین جیغ کشید

_ دوشیک...

+ یکبار گفتم بازم میگم... اون پسر دیگه هیچ نسبتی با ما نداره.

_ اون پسرمونه...

+ دیگه نیست.

خواست بره که زن خودش رو بهش رسوند و به بازوش چنگ زد.

_ تا کی میخوای لجبازی کنی؟ چرا نمیتونی اونو بعنوان آدمی که هست ببینی.

+ اون یه بچه داره.

تو صورت همسرش غرید. زن هم کم نیاورد و به همون جدیت گفت:
_ داشته باشه. این کجاش بده؟

+ اون یه مرده.

_ خب باشه.

دوباره صداشون بالا رفته بود و عملا فریاد میزدن.

_ چه فرقی میکنه؟ اون... اون الان یه پسر داره. پسرش بهترین بچه‌ی دنیاست و...

+ تمومش کن. این بحث کوفتی رو تمومش کن...
خواست بره که باز هم زن مانع شد.

_ منشیت گفت. باهاش حرف زدم و اون گفت به شرکت اومده. چی میگفت؟ ازت چی میخواست؟

مرد کمی چشم‌هاش رو ماساژ داد تا آروم بشه. سینه‌ایی که با سرعت بالا و پایین میشد خبر از عصبانیت شدیدش میداد.

The Type [ Completed ]Where stories live. Discover now