دارچین (۵)

2.7K 520 100
                                    

یک پارت خیلی طولانی اینجاست دوستان
ووت و نظر رو فراموش نکنین💫🦋🍃
اگر دوست داشتین بیاین چنل تا کمی حرف بزنیم

آیدی چنل:

Its_TheShadow

*******************
سومین لیوان قهوه‌اش رو روی میز گذاشت و چنگش رو داخل موهاش فرو برد. از صبح که لوهان اطلاعات لازم از پارک چانیول رو براش فرستاده بود تا همین الان درگیر ایمیل زدن به بخش مرکزی بود تا بتونه دسترسی مستقیم به شکایت‌هایی که دو سال قبل اجرایی و بسته شده بودن پیدا کنه. و تا الان هیچ جواب مشخصی نگرفته بود.

با توجه به اطلاعات شخصی پارک، میدونست آدم ساده‌ایی بوده. زندگی ساده‌ایی در کره و بعد هم در آمریکا داشته. تا الان فقط تونسته بود سابقه‌ی جنایی اون پسر رو بررسی کنه و پاکه پاک بود. حتی جریمه‌ی پرداخت نشده‌ایی هم نداشت. مالیات‌ها به موقع و سروقت پرداخت شده بودن و هیچ شاکی خصوصی بجز پرونده‌ایی که الان درجریان بود نداشت‌‌.

چطور میشد یکی که تقریبا پرونده‌ی پاکی داره یکدفعه درگیر همچین شکایتی بشه؟ پرونده به اسم قتل غیرعمد باز شده و کمی بعد هم بسته شده بود. جزئیاتش رو طبق پرونده نمیدونست ولی لوهان چیزهایی تعریف کرده بود. بعنوان سرپرست پروژه وظیفه‌ی اصلیش تامین امنیت کارگرهاش بوده و اینکار رو نکرده. اینکه سرپرست واقعی خودش بوده یا نه الان مطرح نبود. اسم و امضا‌ی اون بطور واضح پایین اون برگه‌ها قرار داشت.

و این پرونده‌ی جدید که در جریان بود هم عجیب بود. دوباره همون خانواده‌ها شکایت کرده بودن. باید سریعا فرم شکایت نامه رو میخوند تا بتونه نظر دقیق بده.

چشم‌هاش رو بست و سرش رو به عقب فرستاد. نیاز به استراحت داشت و از طرفی دلش برای کره و اون محله‌های قدیمی تنگ شده بود. صبح که بیدار شد ییشینگ رفته بود. حدس اینکه امروز تا چه اندازه سرش شلوغه هیچ سخت نبود. بعد از بحث مختصری که روز قبل داشتن دیگه برادرش رو ندیده بود. هیچ نمیدونست ییشینگ رو تا این حد تحت فشار گذاشته وگرنه هیچوقت ازش نمیخواست به کارهای خونه رسیدگی کنه.

پدر و مادرشون مسن بودن و میدونست نمیتونه ازشون بخواد برای خونه مشتری پیدا کنه. از طرفی مادرش هنوز با مهاجرتشون کنار نیومده و دائم پای تلفن گریه میکرد و ازشون میخواست برگرده. پس مسلما این درخواست از اون‌ها خیلی دور از ذهن میومد.

آهی کشید و دوباره روی مبل صاف نشست. بهتر بود تمرکزش رو روی کارش بذاره. ایمیلش رو باز کرد و هنوز جوابی نگرفته بود. دوست داشت این پارک چانیول رو از نزدیک ببینه و کمی باهم صحبت کنن. اگر ماجرا رو از زبون خودش میشنید میتونست سریع‌تر به نتیجه برسه. اما فکر اینکه در اون صورت جانب دارانه به قضیه نگاه میکنه اذیتش میکرد. تا الان کارش رو روی قانون و عدالت جلو برده بود و نباید خرابش میکرد.

The Type [ Completed ]Kde žijí příběhy. Začni objevovat