part 15

2.7K 266 93
                                    

جیمین ویو



جلو بیمارستان منتظر چان بودم، رفته بود ماشین رو بیاره
بالاخره اومد و سوار شدم
چان :مقصد کجاست هیونگ
جیمین:بریم خونه تا یه دوش بگیرم و لباس هامو عوض کنم شب میرم خوابگاه
چان: چشم سروم
خنده ای به چاپلوسیاش کردم
جیمین: چرا انقدر مزه میپرونی
خندید با خنده گفت
چان:خوب باید یکی لبخند رو لبات بیاره یا نه هیونگ ، دیدم کسی نیست گفتم این مسولیت رو خودم به عهده بگیرم
جیمین:آااااح راست میگی هااااا ههی میبینی تو این دنيا کسی نیست فقط تویی پس ممنونم که شما مسئول شدین جناب چان
چان: خواهش می کنم پرنس پارک وضیفمونه قربااااااان
نیشگونی از بازوش گرفتم که آخش بلند شد
جیمین:انقدر چاپلوسی نکن بچه راه بیوفت
چان:چشم پرنس
جیمین:یااااااا بچه پرو روشن کن بریم که دارم از خستگی میمیرم
باشه ای گفت راه افتادیم
چان : بریم که قراره هیونگ رو کلی دوس کنم


.

.

.

.


این چند روز عادی بود همه چیز خوب بود
از تمرین به خونه از خونه به کمپانی
اون شب بعد این که رفتیم خوابگاه همه خیلی قشنگ ازم استقبال کردن جین هیونگ  واسم سوپ های خوشمزه درست می‌کرد و اعضا
نمی ذاشتم تا مدتی تمرین کنم فقط باهاشون میرفتم و می اومدم در حالی که حالم اوکی بود و مشکلی نداشتم و به خاطرشون کوتاه میومدم 

دو روز دیگه آخرین کنسرت تورمونه پس بدون استراحت تمرین می کنیم
هوبی هیونگ مهربون تو این مدت شده بود ترسناکترین آدم
کسی جرعت نداشت یه بخش از رقصُ اشتباه بره اگه اشتباه هم می‌شد هوبی هیونگ با چشماش آتیش پرتاب می‌کرد نیازی نبود چیزی بگه با نگاهش به خودمون میلرزیدیم وقتی هم که تمرین تموم میشد هوبی هیونگ می شد یه آدم مهربون و با محبت


امروز هم برای تمرین هممون تو سالن بودیم بعد کلی رقصیدن و خوندن بالاخره نشستم تا یکم استراحت کنیم
تهیونگ:آح واقعا خسته شدم صب کن ببینم اینا چیه؟
تهیونگ خواست دراز بکشه که با دیدن چند مجله مد مثل جت برداشتشون و نگاهشون کرد
تهیونگ:مجله وگا کجاست فک کنم این ماه عکس جیمین رو مجلس نه؟
نگاهی به من کرد که با سرم تایید کردم بعد از داخل چند مجله مجله وارد پیدا کرد
تهیونگ:پیداش کرد...
با ساکت شدن یهویش هممون نگاهش کردیم که کوک نگران دستی به شونش زد
کوک :  حالت خوبه 
وقتی دوباره صدایی ازش نشنید نگاهی به مجله دستش کرد که چشماش چهار تا شد
با اون نگاهش یه لحظه قلبم هُری ریخت نکنه عکسا بد شدن
تا خواستم تکونی بخورم یونگی هیونگ بالا سرشون رفت
یونگی:مگه چی دیدن شما هااااا
بعد مجله رو گرفت و دوباره همون ریکشن ولی بد ترش
یونگی:اینا دیگه چیه ؟
یه نگاهی تیزی بهم کرد و با اعصبانیتی که دلیلش رو نمی دونستم لب زد
یونگی:این چه وضعشه جیمین
با اعصبانیت مجله رو داد دست بقیه
متعجب نگاهی به بقیه و یونگی هیونگ کردم و خودم پاشدم و مجله رو گرفتم نگاهش کردم عکس جدلش که عالی بود بقیه عکس هام که همین طور
سوال نگاهشون کردم و پرسیدم
جیمین:مشکلش کجاست عکس ها که خوبن
کوک:  واقعا فک میکنی ایناااااا خوبننننننن

عشق پنهانWhere stories live. Discover now