part 64

2.9K 321 168
                                    

ویو تهیونگ

به زور خودمو نگه داشته بودم یکی نزنم تو دهن اون عوضی و دستش رو خورد نکنم
دستام داشت برای زدنش قزقز می‌کرد
نامجون : البته خونه خودته راحت باش تمیییین شی
تمین : اسمم رو چه قشنگ تلفظ کردین ، تمین رو خیلی غلیظ گفتین
نامجون :بله
خیلی راحت میتونستم بفهمم هیونگ به زور داره باهاش حرف میزنی
کوک : بفرمایین
وقتی تمین دستشو دراز کرد تا نوشیدنی رو بردار سینی رو کج کرد که کمی از محتويات داخل لیوان روی شلوارش ریخت
کوک : ایوای ریختی که تمین شی مواظب باش
تمین : هواسم نبود ... ممنون
کوک : نوشه جوووون
با بلند شدن جین هیونگ از رو مبل کنار تمین و رفتنش به آشپزخونه پوزخندی زدم و بلند شدم تا جاش بشینم
موقع رد شدن قشنگ پاشو لح کردم که دادش به هوا رفت
تهیونگ : ایوای ببخشید لح کردم
تمین : آخ آخ پام ...نه نه مشکلی نیست خوبم
تهیونگ : هووم خیلی ناراحت شدماااا
کاش محکم تر لح میکردم
دستی که جیمینم رو لمس کرد رو نتوستم ولی پاشو چرا 
قهقه‌ای تو دلم زدم و رو مبل نشستم
هوووف یکم دلم خنک شد
جک های مسخره تعریف می‌کرد خودش قشقش میخندید و رو جیمین میفتاد
با برداشته شدن مجسمه از رو میز
سریع دست یونگی هیونگ رو گرفتم و مجسمه رو سرجاش گذاشتم
یونگی : ول کن بزار بکوبم تو سرش
تهیونگ : هیونگ منم دلم میخواد ولی نمیشه
دست به سینه نشست
یونگی : توف تو این زندگی
نفسی با آسودگی کشیدم
آاااااح بخیر گذشت
هیونگ دیر به دیر عصبی میشه ولی عصبانیتش زیادی خطرناکِ
تمین : این چه خوشمزس بیا تو هم بخور جیمینا
یه تیکه از شیرینی برداشت سمت دهن جیمین برد که اونم بی هیچ مخالفتی دهنشو باز کرد و خورد
پلک سمت چپم از حرصم می‌پرید
با اومدن جیهوپ هیونگ با میوه های پوست کنده چشمی چرخوندم حالا باید فقط بدیم بخوره انگار از قحطی اومده
یه تیکه از میوه برداشت و خورد که پشت بندش عق زد و شروع کرد به سرفه کردن
تمین : این ... شوره آااای
جیهوپ : آاا فک کنم اشتباه دادم بهت من معمولا شکر میزنم میخورم انگار به جاش نمک زدم
تمین : آخه به پرتقال شکر میزنن
جیهوپ : این جوری دوست دارم ، مشکلیه ؟
تمین : آهااان نه
لبمو گاز زدم تا جلوی خندم رو بگیرم
خدایی عجب کاری کردی هیونگ ، ایول داری
تمین: جیمینا میشه چند لحظه بیای میخوام یه چیزی بهت بگم اگه ممکنه
جیمین: البته ، بیا بریم تو اتاقم
رو کرد به ما و کمی سرش رو خم کرد 
تمین : ببخشید یه چیزی رو باید به جیمین بگم
جیمین: ای بابا این چه حرفیه نگران نباش هیونگ ها ناراحت نمیشن بیا
دست تمین رو گرفت و برد 
کوک : من اینو مرده از این خونه میفرستم بیرون پسره نچسب
نامجون : دلم میخواد دستش رو خورد کنم و چشمایی که به باسنش زل زده رو با قاشق در بیارم و بدم بم بخوره
منم مثل یونگی هیونگ دست به سینه نشستم و به راهرو زل زدم
کوک : بم گوه نمیخوره
جین : هیچ وقت درک نکردم چرا انقدر باهم صمیمی ان خدایی این چی داره جیمین ول کنش نیست




عشق پنهانWhere stories live. Discover now