part 59

3K 306 232
                                    

فول اسمات 🔞


به آرومی جسم شکننده پسر روی تخت گذاشت و روش خیمه زد
بوسه نرمی روی پیشونیش زد
میتونست استرس و ترس رو توی چشمای کهکشانیش ببینه
با نوازش کردنش سعی کرد کمی که شده آرومش کنه
یونگی که دیگه صبرش به پایان رسیده بود روی تخت رفت و با گذاشتن دستش زیر چونه جیمین سرش رو کج کردُ لباش رو لباش کوبید شروع کرد به بوسیدنش
بوسه‌ای که پر از خواستن و اَتشی که سال ها بود توی وجودش با خودش حمل میکرد
با مکیده شدن پوست گردنش ناله‌ ریزی توی بوسه کرد و از یونگی جدا شد
جیمین : آح تهیونگ هووم
کوک : برای ناله کردن زیادی زود نیست بیبی
از خلسه بوسه بیرون اومد و سرش سمت کوک چرخوند

با دیدن بالا تنه برهنه کوک لبش رو گاز گرفت
و آب دهنش رو به سختی قورت داد
تهیونگ از روی جیمین بلند شدُ جاشو به کوک داد
دستشو نوازش وار از روی شکمش کشید و تیشرتش رو از تنش در آورد و مثل گرگ گرسنه به بدن بلورین و سفیدش خیره شد

سنگینی نگاه هاشون بدجور معذبش می‌کرد
تا الان صد بار جلوشون لخت شده بود ولی این‌بار با دفعه های قبل فرق داشت این بار متفاوت بود
کوک : خیلی خوشگلی
لبخند ذوق زدش با گونه های سرخ شده از خجالتش تضاد زیبایی برای اون چشمم های گرسنه بود
کوک : سفید برفی دوست داره چه طور بدنش رو غرق لذت کنیم هوم؟
این قدر ملایم بودن اونا در برابر خودش باعث می‌شد بیشتر و بیشتر از قبل عاشقشون بشه
یه دستشو دور گردن کوک حلقه کرد و سمت خودش کشید و بوسیدش
و دست دیگش به پیرهن یونگی چنگ زد و سمت گردنش کشید
با این کارش به یونگی اجازه پیش روی رو داد
مک های دردناکی به گردنش زده میشد
ناله هاش رو توی بوسه خفه می‌کرد
کوک جوری می‌بوسید که حتی نمیتونست برای ناله کردن ازش فاصله بگیره
ولی با گاز گرفته شدن نپلش جیغ خفه ای روی لب های کوک کشید و برای یک لحظه تونست ازش فاصله بگیره
جیمین: آح ...ته درد ... دار...هووووم
جوری میمکید و گاز میزد که جیمین حس میکرد هر آن ممکنه از هوش بره
با حس خفگی بالاخره رضایت داد و ازش فاصله گرفت و با حس رضایت به لب های پف کرده و قرمزش خیره شد و و لیسی به لب های خیسش زد
کوک : کوچولوی بوسیدنی
اخمی کوچیکی کرد می‌خواست حرف بزنه ولی به خاطر اون دو نفری که به جونش افتاده بودن سخت بود ولی بالاخره با نفس نفس و تخسی لب زد
جیمین : من ... آااح ... ازت بزرگ ..هوووم ترم
خنده بلندی کرد و گازی از لب پایین هیونگ کوچولوش گرفت
کوک : ولی اونی که اون پایینِ تویی بیبی
با نشنیدن جوابی پوزخندی زد و با بوسیدن نافش کنار رفت تا هیونگش که داشت پهلوش رو سوراخ میکرد که جاشو بهش بده داد
با گذاشتن زانوش بین پاهاش به آرومی شروع به مالیدن دیک جیمین کرد تا راحت تر بتونه ناله‌هاش رو در بیاره و شروع به بوسیدن شکم نرم و پنبه‌ایش شد
نفسش با کاری که جین کرد قطع شد انگار هوایی برای بلعیدن نبود
بسختی داشت نفس میکشید
ولی بشدت این حجم از خواستنش بین اونا براش لذت بخش بود همیشه فک میکرد بدنش نمیتونه برای جذب اونا کافی باشه ولی الان جوری که برای تصاحب تنش داشتن هر کاری می‌کردن تو آسمونا بود
با کشیده شدن نپلش داد بلندی کشید نگاهش رو از جین گرفت

عشق پنهانWhere stories live. Discover now