part 22

2.6K 289 78
                                    

جیمین ویو



بالاخره به افکار مسخره و بی سرو تَهَم پایان دادم و برگشتم پیش اعضا داشتن حرف میزدن ولی با دیدن من ساکت شدن
یعنی داشتن درباره چی حرف میزدن
با کلی خجالت و استرس بهشون نگاه کردم
آااااااااایش به خودت بیا پسر
نفس عمیقی کشیدم و لب زدم

جیمین : چیزه...م... میگم غذا رو اینجا بخوریم  یا بریم آشپزخونه

قبله اینکه کسی چیزه بگه یا بهتره بگم وقت کنه حرف بزنه جیهوپ سریع گفت

جیهوپ:آشپزخونه ، اینجا بخوریم میریزه رو تشک ها کثیف میشه
لبخندی به هوپی زدم کلا یه وسواس خواصی به تمیزی داره که بعضی وقتا همه رو کلافه میکنه

و...  مثل همیشه یونگی تو مود لج کردن افتاده
یونگی: نوچ نوچ همینجا بخوریم
جیهوپ: گفتم آشپزخونه 
یونگی بیخیال از هر چیزی لم داد پاهاشو دراز کرد
یونگی:منم گفتم اینجا ، اگه خودت دوست داری برو آشپزخونه من اینجا میخورم
هوپی کم مونده بود از گوشاش آتیش بلند شه با چشمای تیزش نگاهی به یونگی بیخیال کرد از جاش بلند شد
جیهوپ: پاشین بریم پسرا

و خیلی عادی هم از بازوی یونگی گرفت بلندش کردُ کشون کشون با خودش به آشپزخونه برد و ما هم شاهد خنده‌های از روی لذت یونگی بودیم



نشستیم و جعبه هارو باز کردیم
نامجون هم سرش رو تو چخچال کرده بود نوشابه برمیداشت امیدوارم يخچال رو کله پا نکنه

با دیدن پیتزا آب دهنم راه افتاد جوری که دلم می خواد همش رو بخورم
ولی من نباید بخورم باید وزن کم کنم
پیتزا کلی کالری داره ، خمیر و پنیر داره که باعث میشه کلی وزن اضافه کنم
ولی هووووووف چه طوری نخورم آخه دارن بهم چشمک میزنن صدام می کنن که برم بخورمشون

آهی کشیدم با دیدین یه تیکه کوچولو موچولو دلم ضعف رفت
چه قدر خوشمزه به نظر میاد
فقط اونو می خورم آره
دستمو دراز کردم تا اون تیکه رو بردارم که با لرزش خفیف دستم سریع عقب کشیدم و نگاهمُ به بقیه دادم هر کدوم مشغول کاری بودن
چشمام رو بستم و نفس راحتی کشیدم خدارو شکر کسی ندید

با دست دیگم اون قاچ رو برداشتم و شروع کردم به خوردن ولی آروم آروم می خوردم تا کسی شک نکنه که چرا کم خوردم و اینا





بعد خوردن شام همگی رو تشک و بالشت ها دراز کشیده بودیم تا کوک فیلم رو بزاره
جین:چه فیلمیه؟
کوک :نمی دونم یکم پیش زدم ، کامنت هاش رو خوندم همه ازش تعریف کردن و می گفتن فیلم
قشنگیه
جین هومی کشید و چیزی نگفت
یونگی هم با پاپکورن ها اومد و دست هر کی یه ظرف پر پاپکورن داد  
تهیونگ:اووووو هیونگ داری لوسمون میکنی ها
یونگی :هووم بخور زیادم حرف نزن
نگاهی به ظرف تو بغلم کردم حتی نمی تونم
اینووووو بخوووورم آخ خدااااااااا
ولی با این وجود لبخندی زدم و طرف یونگی برگشتم
جیمین:ممنون هیونگ دستت درد نکنه
یونگی: خواهش میکنم مینی نوش‌جونت

عشق پنهانWhere stories live. Discover now