جیمین ویو
صدای کوبیده شدن ظرف و ظروف مثل صدای تبل داشت روی تک تک سلول های مغزم رژه میرفت و باعث شد خوابی که میدیدم نصفه بمونه
نفسمو محکم بیرون دادم که درد بدی توی شکمم حس کردم
باز دیشب چی خوردم که معده دردم شروع شده؟
خواستم برگردم که حس کردم کمرم و پایین تنم خورد شد و جوری تیر کشید که حتی نفسی برای جیغ زدن نداشتم
جیمین: آح ... ک ...کمرم ... آححح ... اوماااااااااااا
جوری جیغ زدم که گوشای خودمم درد گرفت ولی حتی زره ای از دردم رو کم نکرد بیشتر سوزش گلوم هم بدتر شد
نکنه تصادفی چیزی کردم که دارم از درد میمیرم
با باز شدن در و ریختن همهی پسرا داخل اتاق اتفاقات دیشب مثل یه فیلم از جلو چشمام رد شد و باعث شد کل بدنم از خجالت داغ بشه
دستمامُ رو صورتم گذاشتم و با صدای خش داری جیغ کشیدم
جیمین : بررررررین بیرووووووووون
با بسته شدن در بغضم شکست و بلند زدم زیر گریه
کل تنم درد میکرد
دلم میخواست تا ده روز بشینم گریه کنم
وقتی دستایی دور کمرم پیچید خودمو کمی تکون دادم تا از آغوشش بیام بیرون ولی بدتر از قبل کمر و باسنم درد گرفت و بیشتر از قبل گریه هام اوج گرفت
یونگی : باشه باشه ببخشید گریه نکن عزیز من گریه نکن ، من فدای تک تک اشکات بشم
حرف های محبت آمیزش اصلا هم قشنگ نبود من درد دارم این حرف هارو کجای دلم بزارم آخه مگه دل و روده ای هم گذاشتن براااام
بیجون با مشت زدم به سینش و لب زدم
جیمین: ازت ... هق ... بدم میاد
یونگی : باشه هر چی تو بگی بیا ببرمت حموم ، وان رو آماده کردم آب گرم برات خوبه دردت و کم تر میکنه قشنگ من
سرمو رو سینش کشیدم و چیزی نگفتم
دکمه های پیراهن سفید رنگی که تنم بود رو باز کرد و از تنم بیرون کشید
جوری درد داشتم که اصلا لخت شدن جلوی چشماش برام ذره ای اهمیت نداشت
ذاتاً چیزی هم نمونده که ندیده باشه
به آروم و آهسته ترین حالت ممکن از رو تخت بلندم کرد که با تیر کشیدن دوباره کمرم جیغم بلند شد
یونگی : ببخشید عزیزم
توی وان گذاشتتم با خاطر حس خوبی که گرمی آب بهم داد آهی کشیدم و چشمامو بستم
یونگی : یکم برو جلو تر
چشمامو باز کردم که با مین یونگی لخت رو به رو شدم و سریع رومو برگردوندم که صدای خنده هاش بلند شد
یونگی : بیبی کوچولوی من خجالت کشید هووم؟
با حرفش بیشتر از قبل گونه هام سرخ شد
یونگی : همهشو که دیدی حتی حسش هچ کردی نکنه یادت رفته ؟
جیمین : مگه میشه از یاد رفت ...فین ... اونم با این درد
دوباره بینمو بالا کشیدم و منتظر شدم توی وان بشینه و با نشستنش به سینش تکیه دادم
گرمای دستش روی شکم و کمرم حس فوقالعادهای داشتنمیدونم چه قدر تو اون حالت بودیم ولی اصلا دلم نمیخواست تموم شه
با تقهای که به در خورد سرمو سمتش چرخوندم جیهوپ با لبخندی گنده اومد تو و موهای نمدارم رو عمیق و طولانی بوسید
جیهوپ : خوبی نفسم؟
جیمین : خوبم
نا مطمعن بهم خیره شد و ازم فاصله گرفت
جیهوپ : صبحونه حاظر بیایین که یه چیزی بخوری بهت مسکن بدم
یونگی : چند دیقه دیگه میاییم
با رفتنش یونگی شروع به شستن موهام کرد
YOU ARE READING
عشق پنهان
Romanceوقتیی6عضو بی تی اس یه دفعه تصمیم به فاصله گرفت و نادیده گرفتن بیبی گروهشون میکنن تا با عشقی که بهش دارن آسیب نبینه ولی نمی دونن چه طور قلب کوچیک جیمینی شونُ میشکنن سون سام زندگی روزمره انگشت ، غمگین ، اندکی کمدی، هپی اند ،اسمات، و...... شروع : ۱...