part 21

2.7K 274 95
                                    

جیمین ویو




با تهیونگ سمت سالن رفتیم که بادیدن فضای اونجا چشمام گرد شد خدااااااااااای من
جیمین: ای...اینجا چ... چه خبره ؟
جیهوپ نزدیکمون شد و کنارمون ایستاد دستاش رو به هم کوبید با لبخند نگاهم کرد
جیهوپ:چه طور شده ؟
با لبخند بزرگی زل زده بود بهم که باعث شد لبخندی رو لبم بیاد
نگاهی به سالن کردم کاناپه هارو برداشتن و جاش تشک پهن کردن و کلی بالشت گذاشت دقیقا جلو تلویزیون چيدن یه سینمای کوچولو
شده خیلی کیوته
یه فضای عالی واسه دورهمی

برگشتم سمت جیهوپ که همون طور داشت با لبخند خوشگل و درخشانش نگام می‌کرد
جیمین: خیلی خشگل شده هیونگ ، ولی واسه چیه اینا؟
نامجون از پشت سر هوبی ضاهر شدُ جوابم رو داد
نامجون: بزار من بگم واسه این که با هم وقت بگذرونیم و یکم سرگرم باشیم هوم!!
جین : آره خیلی وقت با هم نبودیم
جیمین: باشه ولی می خواییم چیکار کنیم
جیهوپ: فیلم ببینیم
خواستم چیزی بگم که صدای کوک رو شنیدیم که نه نه کنان میاد کنجکاو نگاهش کردم که با یه بطری تو دستش اومد سمت ما
کوک:واسه فیلم دیدن زوده بیایین بازی کنیم
جیهوپ: آره بازی کنیم بعد شام بخوریم بعد فیلم ببینیم
یونگی: حالا هر کار خواستین بکنین بیایین بشینیم من خستم خستهههههه
خنده ای به لحن بامزه یونگی کردیم داشت به کیوت ترین حالت ممکن غر می‌زد
روی بالشت‌ها نشستیم و یه گردی درست کردیم تا بازی کنیم
کوک :خب می خواییم جرعت حقیقت بازی کنیم ولی سوالات رو قراره آنلاین بپرسیم
جین:هااان ؟
کوک :یه لحظه
خم شد و از کنار تلویزیون یه آیپد(تبلت) برداشت و روشنش کرد و روی زمین گذاشت
کوک :خوب نگاه کنید این جا اسم هاتون نوشته شده وقتی سر بطری طرف شما بود و شما قراره سوال یا کاری رو انجام بدین اینجا رو اسمتون کلیک می کنیم و گزینه اینکه جرعت رو انتخاب کردین یا حقیقت رو هم مشخص می کنيد بعد براتون مینویسه باید چی کار کنید همین اوکی شدین

وقتی گفتن قراره بازی کنیم با یادآوری حرف های منجر سو با خودم گفتم میتونم تو این بازی بفهمم چه دروغی بهم گفتن و چرا انقدر عصبی شدن که من بفهمم ولی وقتی گفت قراره چه جوری بازی کنیم آهی از این همه بد شانسیم و بدبختیم کشیدم این همه گرفتاری دارم چی میشد یکیش حل میشد
چشمام رو باز و بسته کردم و پوفی کشیدم تا از این فکر و خیال بیرون بیام تمرکزم رو به اعضا بدم
بیخیال همه چیز فعلا لذت این موقیعت رو ببرم خیلی وقته که نتونستم یه دل سیر کنارشون باشم و باهاش وقت بگذرونم اونم وقتی انقدر باهام خوبن و مثل قبل شدن ، حرف میزنن و کنارم هستن

بعد تموم شدن توضیحات کوک هممون سرمون رو به علامت آره تکون داديم
یونگی:ولی به شرطی بازی کنیم که نزنین زیر چیزی که باید انجام بدین قبوله
اعضا:قبوله
یونگی: خوبه
کوک بطری رو چرخوندن و بازی رو شروع کردیم
بطری ایستاد و سرش طرف نامجون بود وقتی دید اولین قربانی خودشه زد تو پیشونیش که باعث خنده هامون شد
آیپد دست کوک بود و رو اسم نامجون زد
کوک : جرعت یا حقیقت
نامجون :حقیقت
کوک اوکی گفت و انگار که چیز هیجان انگیزی دیده باشه طرف ناجمون چرخید
کوک : تو اولین بوست چند سالت بود
با سوالش شکه طرف نامجون برگشتم آب دهنم رو قورت دادم چرا باید بدونم اولین بوسه عشقم کی بوده لعنتی هوووووف
نامجون : این دیگه چه سوالیه آخه
یونگی : جر زنی نکن دیگه
نامجون آهی کشید و دستی به پشت گردنش کشید و نگاه کوتاهی به من کردم
نامجون:هوووووف فک کنم ۱۵ سالم بود
کوک :اوه اوه زود وارد عمل شدی هاااا
نامجون نگاه چپی بهش کرد که دوباره بطری رو چرخوند و اینار طرف جین افتاد که جرعت رو انتخاب کرد منتظر کوک بودیم که سوال رو بپرسه با خنده سرش رو از آیپد بلند کرد
کوک: باید بازوی فرد طرف چپت رو گاز بگیری
چشمام گرد شد بهتره بگم چشمای هممون گرد شد چون اون فرد یونگی بود
جین لبخند شیطانی زد و کاملا طرف یونگی برگشت
جین:خودت گفتی هر چی شد باید انجام بدیم بازوت رو بده
یونگی :آی توف تو این زندگی، فقط زود باش
جین خم شد گاز محکمی به بازوش زد که آخش در اومد
یونگی با فشار سر جین رو کنار زد دستشُ رو بازوش گذاشت با لبای جلو اومده شروع به ماساژ دادن بازوش کرد

عشق پنهانWhere stories live. Discover now