part 34

3K 314 56
                                    

جیمین ویو


بعد چيدن لباس هام تو کمد و گذاشتن ساک مسافرتی سرجاش با برداشتن کتم بیرون رفتم باید میرفتم کمپانی ، ظبط و تمرین رقص داشتیم
همینکه پامو از اتاق بیرون گذاشتم با دیدن عکس ۷ نفرمون پوزخندی زدم
جیمین: واااااو چه قاب زیبایی
دستمو رو عکس خودم کشیدم
جیمین: واقعا یه احمقی پارک جیمین یه احمق که هر چیزی رو باور میکنه
بدون انجام کار اضافه ای ببرون زدم



با گرفتن عضلات گردنم دست از تایپ کردن برداشتم کمی شونم رو تکون دادم و نگاهی به ساعت کردم الانا دیگه باید اعضا تو استدیو جمع شده باشن و من باید برم
ولی با حس اینکه اگه فقط یه میلی متر دیگه تکون بخورم نفسم بند میاد همون طور نشستم

پُشتِ سرم هم آروم ،آروم نفس کشیدم تا اون درد رو بتونم کنترل‌ کنم

باید قرصم رو بخورم ولی اون سمت اتاقه
سری از رو بدبختی برای خودن تکون دادم
با تمام توانم بلند شدم و با سریع ترین حالت ممکن خودمو به کیف رسوندم و سریع قرص رو برداشتم بدون خوردن آب قورتش دادم

همون طور که به دیوار تکیه داده بودم دیگه داشت چشمام گرم میشد که گوشیم زنگ زد و گفتن که سریع خودم رو برسونم استودیو
ولی من خوابم میاد
با یک دفعه سنگین شدن گوشی و  افتادش و لرزش دستام
دلم می خواست داد بزنم فقط همینم کم بود
جیمین: آاااااااااااح خدای من


کارگردان: عالی بود پسرااااا ‌بریم برای ظبط بعدی آماده باشین
همین حرف کافی بود که صدای هممون بالا بره ‌و اعتراض کنیم
با کلی اعتراض و بهونه های مثل  خسته ایم و کارای دیگه و تمرین و اینا بالاخره کارگردان ظبط بعدی رو برای یه وقت دیگه انداخت

تو سالن تمرین نشسته بودیم و هر کی مشغول خوردن چیزی بود با اومدن چان سمتش برگشتم
چان: هیونگ امروز رفتم ولی تو خونت نبود جای دیگه نیست که برم بگردم ؟
تهیونگ: چی رو بگردی ؟
چان : هیونگ یه ساعت داشت که گمش کرده دنباله اونم
تهیونگ آهانی گفت
نگاهی به همشون انداختم تک خنده ای کردم
جیمین: اوه یادم رفته بود بهت بگم که نری خونم راستش دیروز رفتم بیمارستان چون قبل عمل دستم بود پرسیدم گفتن تحویل پسرایی که پشت اتاق عمل بودن دادن چون تو نیستی پس...
سمت اعضا برگشتم که گیج نگاهم می‌کردن لبخندی زدم
جیمین: آم دست شماست دیگه نه؟
نامجون: چ...چی؟
جیمین: ساعت دیگه ...آح یه لحظه ...
دستمو به نشونه فک کردن زیر چونم گذاشتم
بشکنی زدم و با خنده لب زدم
جیمین: هوووم آهان درسته شما که اصلا نیومده بودین بیمارستان پس دست‌ کیه؟
چهره های ترسیدشون باعث می‌شد پاشم هر چی فحش هست و نیست و بارشون کنم

(فلش بک
دو روز پیش)

وارد کمپانی شدم و مستقیم رفتم اتاق منجر ها باید هر جور شده با منجر سو حرف بزنم و بفهمم اون چی میدونه
باید سر دربیارم و گرنه با این اوضاع و فکرایی که تو سرم دارم پرورش میدم نمی تونم دوم بیارم

عشق پنهانWhere stories live. Discover now