part 61

2.4K 292 226
                                    

جیمین ویو


ناامیدانه به ۲۶ تا پله نگاه میکردم
من الان چه جوری برم پایین آخه 
یعنی یکیشون رو صدا کنم بیاد منو ببره پایین
اما ...
هووووف خیلی لوس شدم من
حالا انگار کوه جابه‌جا کردم که انقدر خسته و کوفتم
پامو محکم به زمین کوبیدم که از کمر به پایین از وسط نصف‌ شد و بهم یادآوری کرد که دردش بیشتر از کوه کندنِ و نباید زِر اضافی بزنم
مثل پنگوئنی که تخمش بین پاهاشِ سمت اتاقم راه افتادم و به تک تکشون فحش دادم مخصوصا اون کینگ سایز های عوضیشون
جیمین : اگه اسمم پارک جیمینه دیگه نمیزارم بهم دست بزنن ، کردن که سهله عوضی های بی‌شعور

به شکم رو تخت دراز کشیدم کیسه آب گرم رو هم برداشتم و زیر شکمم گذاشتم
جیمین :آاااح هنوز گرمه هوووم
گرماش واقعا لذت بخش بود دردمو کم می‌کرد ولی اصلا دردی که توی دیواره های سوراخم حس میکنم کم نمیشه سوزش خیلی بدی داره مخصوصا که بخوام برم دسشویی و بهش آب میخوره انگار فلفل ریختن روش
یه طوری شده از دستشویی رفتن هم میترسم
نامجون: بیبی من نمیخواد بیدار ...
با شنیدن یک دفعه‌ ای صداش آهی کشیدم و بی حوصله لب زدم
جیمین: بیدارم
انگشتاش لایه موهام برد و شروع کرد به بازی باهاشون
نامجون: پسرکم من چرا انقدر عصبی
دومین باره که بهم میگه پسرکم و نمیدونم چرا انقدر از این کلمه خوشم میاد و هر بار قند تو دلم آب میشه
وقتی ازم صدایی نشنید دستاشو از موهام جدا کرد و روی کمر کشیدم که آهی از حس خوبش از لب هام بیرون اومد
نامجون: پس دلیل عصبی بودن بیبی رو پیدا کردم
بوسه ای روی گودی کمرم گذاشت
نامجون: خیلی درد داری ؟
جیمین: اوهوم ... وقتی بیدار شدم میخواستم بیام پایین
نامجون: پس چرا نیومدی
جیمین: نتونستم ... پله هاش زیاد بود
نامجون: من فدات بشم چرا صدامون نکردی
شونه ای بالا انداختم و بهش نگاه کردم تازه تونستم ببینم که فقط یه مایو تنشه
جیمین : میری شنا کنی ؟
نامجون: میریم
نیم خیز شدم و با خوشحالی لب زدم
جیمین: واقعاااا زود باش بریممممم
نامجون: اول مایو بپوش بعد بریم هوم‌؟
باشه ای گفتم و  به آرومی از رو تخت بلند شدم
جیهوپ: نامجوناااااا صندلیااااا چی شددددد
صدای داد هوپی از حیاط بلند شد که خندم گرفت
جیمین: فک کنم قراره دیار فانی رو ودا کنی نامی
نامجون: از دست تو بچه ، تو آماده شو منم‌ برم ببینم حکم مرگم اومده یا نه ، تهیونگ رو میفرستم کمکت کنه
با لبخندی گنده باشه ای گفتم 
با رفتنش سرمو تو کمد کردم تا مایوم رو پیدا کنم که با دیدنش نیشخندی زدم
جیمین : اوه چانی اولش ازت عصبی بودم ولی الان واقعا ممنونتم پسر

با پوشیدنش نگاهی به خودم توی آیینه کردم چشمکی به خودم زدم
جیمین: اوف چه جیگری شدم
گردنبند بال شکستم برداشتم و بستم
نگاهی به انگشترم کردم لبخند عمیقی روی لب هام نشست
نگاهی به لوازم آرایشی کردم
اگه آرایش کنم زیاده روی میشه ؟
آیش بیخیال بابا زیادی میشه که بشه
ولی یه کوچولو متفاوت تر از همیشه انجام میدم
سایه قهوه‌ای رنگ رو برداشتم و کناره های چشمم زدم تا کشیده دیده بشه و با رنگ کرمی ترکیبش کردم یه خط چشم نازک هم کشیدم و با کمی کانتور صورتم رو کشیده تر کردم و یکم هم ریمل به پلک هام زدم و در آخر یه تینت قرمز رنگ به لب هام زدم
با زدن عطر فندقم کارمو تموم کردم
جیمین: خوشگل شدما
وسایل رو سر جاش گذاشتم که صدای باز شدم در اومد
تهیونگ: جیمی ...ن...اوه
دستمو به انتهای لباسم رسوندم و سعی کردم یکم پایین تر بکشم
با نگاهش انگار داره منو میخوره
با کمی اضطراب و خجالت لب زدم
جیمین : چه طور شدم
تهیونگ: اگه بگم عصبی نمیشی
سمتم اومد که کنجکاو ابری بالا انداختم
جیمین: نمیشم
از کمرم گرفت و به خودش چسبوند
تهیونگ: شبیه تازه عروس ها شدی
پوکر بهش زل زدم و دهنمو کج کردم و اداشو در آوردم
جیمین: برو خودت رو مسخره کن بی‌شعور
تو یه چشم به هم زدن از رو زمین بلندم کرد و روی تخت پرتم کرد



عشق پنهانDove le storie prendono vita. Scoprilo ora