paet 6

3.1K 303 23
                                    

جیمین ویو

چاپسینگ هامو رو میز گذاشتم و گفتم
جیمین :وااااو آجوما این واقعا فوق‌العاده بود
آجوما: جدی؟؟نوش جونت پسرم
جیمین:  خیلی خوشمزه بود واقعا دست پختتون عالیه حتی از مامانمم خوشمزه تر جاجانگمیون درست کردین ولی اینو نباید مامانم بدونه وگرنه پوستمو می کنه
با حرفم اجوما و آجوشی بلند خندید
آجوما:آاااح حق با توعه نباید بهش بگی اون وقت دیگه واست چیزی درست نمی کنه
همون طور که مشغول صحبت بودیم صدای باز شدن در اومد و پشت بندش یه پسر جون با دست های پر وارد خونه شد و با صدای بلندی سلام کردُ رفت تو آشپزخونه  و شروع به حرف زدن کرد
چان :سلاااام به همهههه ...مامان وسایلی که گفتی رو گرفتتتتتم  راستی وضعیت پسری که پیدا کردین چه طوره ؟خوبه؟ حتما باید ببریمش بیمارستااااان هااا، این هارو گذاشتم تو آشپز خووو...

اومد بیرون و با دیدن من دهنش باز موند باچشم های گرد شده نگاهم می‌کردبعد انگار که چیز عجیبی دیده نزدیک من شد آروم بازوم رو لمس کردُ داد زد
چان:خدای من تو تووووو پارک جیمینی خداااااااا
چان : باورم نمیشه دارم جیمین رو روبه‌روی خودم میبینم نه بابا نه نهههه دارم خواب میبینم آره صد در صد دارم خواب میبینم ولی خوابه خیلی خوبی یه ولی آخه من که نخوابیدم پس چه طوری باید خواب ببینم 
داشت همین جوری پشت سر هم حرف می‌زد خندم گرفته بود داشت خودش رو میزد تا از خواب بیدار شه بلند شدم باید سریع به خودش بیارم وگرنه خودش رو میکشه
آروم دستش رو گرفتم که شک زده نگاهم کرد
جیمین :هعی پسر آروم باش اوکیییی ... آرووم آفرین درسته من جیمین هستم از ریکشنت فک کنم می‌شناسیم یا  آرمی هستی هووووم ؟؟؟
با خوشحالی لبخندی زد و چشماش ستاره ای شد وای این بشر چرا مودیه به زور جلوی خندم رو گرفته بودم
دستم رو گرفت و تند تند تکون داد
چان: بله بله من آر.. آرمیم طرف دارتونم خیلیییی زیادی هااااا بیشتر از ۷ ساله که آرمیم آهان راستی
من چان هستم میتونی چانی صدام کنین پسر کوچیک این خونه
جیمین: خوشبختم چان این باعث خوشحالی منه که تونستم ببینمت
آجوما:آاممم ببخشید که مزاحمتون میشم ولی میشه بگین چی شده پسرا
چان : مامان ایشون خواننده هستن خیلی هم معروفن خیلی کارای بزرگی کردن حتی نماینده نسل جوان از طرف رئیس جمهور انتخاب شدن کلیییییی جایزه بردن که حتی داشتن یکی از اون ها آرزوی خیلی از آرتیست هاست
بابااااا  همون  آهنگ هایییییی که من صبح و شب هعی پخش می کنم و تو دوست داری رو ایشون با گروهشون خوندن و اینکه اوناااا
جیمین:هعی بسه لطفاااا دیگه دارم خجالت
می کشم
آجوما:میگم چهرت آشناست، از این چهره زیبا و صدا انتظار دیگه نمیشد رفت
آجوشی :از آشنایی باهات خوشبختم پسرم
جیمین :ممنونم آجوما ، منم همچنین آجوشی

کلی با چان گرم گرفتیم اون از اینکه چه جوری آرمی شده و از افسردگی ای که تو نو نوجوانی داشته ولی هیچ تلاشی برای بهبودیش نمیکرد ولی با آشنا شدن با ما تونسته افسردگیش رو پشت سر بزاره و انگیزه پیدا کرده تا به چیزایی که می خواد برسه
و کلییییی دارم میگم کلییییی چیز دیگه تعریف کرد ،جدا از بامزه بودنش پر حرف هم هست.

عشق پنهانWhere stories live. Discover now