ویو اعضا
جیهوپ لیوان رو سر کشید و ضربه محکمی به کمر کوک زد که بدبخت از جا پرید
کوک:یااااا هیونگ چیکار می کنی دردم گرفت
جیهوپ:م...من ... بازم می ... خوااااام
یونگی: وقتی ظرفیت نداری چرا می خوری
جیهوپ:آااح ولم کنین دیگه ...چه گیری دادین شما ها هم
نامجون سری به نشونه تاسف تکون داد با دستش اشاره کرد که بیخیال اذيت کردن جیهوپ بشنتهیونگ:جییییییییمنااااااا جیمینننن
جین سریع دستش رو ، رو دهن تهیونگ گذاشت
حین :آروم تر ،داد نزن، الان همه میفهمن آاایش
تهیونگ:هق ... اون دوسم نداره هیونگ .... ولی من عاشقشم .... هق...ولی ما عاشقشیم
جین آروم تهیونگ گریون رو بغل کرد و نوازشش کرد
جین:آروم باش عزیزم ، چیکار می تونیم بکنیم آخه چیکار آااااااااح
کوک: بعضی مواقع حس میکنم واقعا ارزش داشتنش رو نداریم هیونگ میدونی اگه بفهمه به چه چشمی نگاهش میکنیم اگه بدون بیشتر از یه برادر دوسش داریم چی میشه ها
یونگی : شاید متنفر بشه شاید ازمون بدش بیاد
نامجون لبخند محوی زد و با خودش زمزمه کرد
نامجون:با این دل هامون چیکار کردی عشق دلم جیمینمهمشون بعد کلی خوردن و نوشیدن و کلی درد و دل کردن و خالی کردن حرس و عصبانیت و غم و ناراحتیشون و همچنین گل آخر شبشون بالا آوردن جیهوپ روی تهیونگ، بالاخره به خونه رسیدن که تهیونگ با سرعت ۱۲۰ خودش رو تو حموم انداخت
جين :واسه همتون قهوه میزارم تا مستی از سرتون بپره
یونگی :ممنون هیونگ ولی واسه هوپا دو تا بیار
چون بیشتر لازمشه
جیهوپ:یونگیا خیلی بدی واقعا که
یونگی:باشه حالا شوخی کردم حالُ هواتون عوض شهنامجون نگاهی به ساعت انداخت و با استرس که تو تنش بود بالاخره به حرف اومد
نامجون : یعنی عملش تموم شده
کوک نگاه نامطمئنش رو به هیونگش داد
کوک :گفته ۱ ساعت یا نهایتن ۱و نیم ساعت طول میکشه درسته؟
یونگی:آره احتمالا تموم شده
نامجون:هووووف
یونگی :میگم یه زنگ به اون پسر سیرش بزنیم
جیهوپ :آره آره زنگ بزن ببینیم خوبه یا نه تهیونگ :حداقل از وضعیتش خبر دار شیم
جین : خوب کی زنگ میزنه ؟اصلا چی بگیم
کوک :یونگی هیونگ پیشنهاد داد اون زنگ بزنه
یونگی :حالا من یه چیزی گفتم خووووووب
نامجون:یه پیشنهاد دارم میگم نظرتون چیه چان رو راضی کنیم به جیمین بگه رفته بودیم بیمارستان ولی زود برگشتیم به دلایلی مثلااااا؟ اون جوری هم اون مرتیکه راضی میشه هم دل جیمین رو نمیشکونیم و ازمون ناراحت نمیشه هووووم؟تهیونگ:واااااااای اَل حق که نابغه ای هیونگ
کوک :درسته درسته ، اون عوضی گفت نمی تونیم بریم نگفته که نگیم نرفتیم متوجه شدین چی گفتم
جیهوپ:نه
کوک :درسته خودمم نفهمیدم چی گفتم بی خیالیونگی پوفی کشید و از رو میز تلفنش رو برداشت
زنگ زد
نامجون :بزار رو بلندگو
بعد چند بوق صدای چان تو خونه پیچید
چان: بله
یونگی انگار نه انگار که با کسی تماس گرفته در و دیوار و نگاه می کرد که با نیشگونی که از جین گرفت بالاخره به حرف اومد
یونگی:سلام چان شی عمل تموم شده ؟
چان :نه هنوز
YOU ARE READING
عشق پنهان
Romanceوقتیی6عضو بی تی اس یه دفعه تصمیم به فاصله گرفت و نادیده گرفتن بیبی گروهشون میکنن تا با عشقی که بهش دارن آسیب نبینه ولی نمی دونن چه طور قلب کوچیک جیمینی شونُ میشکنن سون سام زندگی روزمره انگشت ، غمگین ، اندکی کمدی، هپی اند ،اسمات، و...... شروع : ۱...