ویو جیهوپ
وضعیت وحشتناکی بود دقیقا با دیک های شق و دردی که طاقت فرسا بود جلوی پدر جیمین نشسته بودیم
و بدتر از همه ما ، وضعیت نامجون بود چون آقای پارک مدام درباره چیز های مختلفی ازش سوال میپرسید
آقای پارک : یعنی میگی ۹۰ درصد به سوده منه؟
نامجون : د...درسته اگه از راهی که بهتون گفتم انجام بدین دقیقا همین ....م...مقدار به سود شماست
آقای پارک : متوجه شدم ولی ... تو حالت خوبه پسرم ؟ چرا نفس نفس میزنی
نامجون : خوبم خوب فقط گرمه همین
آهانی گفت و نگاه کلی به هممون کرد
آقای پارک : یعنی فقط منم که گرما رو حس نمیکنم ؟ چرا همتون عرق کردین ؟
کوک : عموجون ما ... یعنی شما چون از بیرون اومدین هنوز بدنتون گرما رو حس نکرده
آقایپارک : اینم ممکنه ولی چرا جیمین مثل شما نیست
جیمین: منم بیرون بودم بابا قبل تو اومد خونه
آقایپارک : هاااان باشه
با خم شدنش سمت بطری آب ، داد هممون به هواد رفت که بیچاره یه سکته رو رد کرد
آقای پارک : یا خدااا چی شد
تهیونگ : عمو ... چیزه اون آب از چند روز پیش اونجا مونده ما مدتیه فقط واسه خوابیدن میایم و صبح زود دوباره برمیگردیم واسه همین آب موندهست بهتره نخورید
آقای پارک : باشه مشکلی نیست یه جور داد زدین فک کردم چیزی توشه بابا
جیمین : هه هه هه ... چیزه میگم من برات یه قهوه درست کنم آپا
بطری رو برداشت و سمت آشپزخونه رفت که به بهانه کمک بهش پشت سرش رفتم
جیمین : وای وای داشتم بگا میرفتم هوبی
چپکی بهش نگاه کردم و چشمی چرخوندم
جیهوپ : میخواستی محرک جنسی نریزی توش
جیمین : دلم خواست
ابرویی بالا انداختم و کمی نزدیکش شدم
جیهوپ : واقعا ؟
جیمین : آره
هومی کشیدم و از کنارش رد شدم و کمی آب از بطری توی لیوان ریختم
چرخیدم و لیوان رو پشت سرم نگه داشتم تا نبینه
جیمین : چیشد ؟
لبخندی بهش زدمو درست جلو روش ایستادم و لیوان بالا گرفتم
جیهوپ : بخورش
جیمین : نه بابا امر دیگه ای نیست
جیهوپ : یعنی نمیخوری
جیمین: نه
جیهوپ : اوکی
دستمو دور کمرش انداختم و به خودم چسبوندمُ کل لیوان رو سر کشیدم
دستمو پشت گردنش بردم و لبامو رو لباش کوبیدم
کل آب رو تو دهنش ریختم و بینیش رو گرفتم تا راهی برای تنفس نداشته باشه
کلی تقلا کرد ولی در آخر با قورت دادن آب ازش جدا شدم که شروع کرد به سرفه کردن
کمی که آروم شد سرش رو بالا گرفت و نگاه بدی بهم کرد و تو یه چشم بهم زدن مشتی تو شکمم زد که نفسم رفت
جیمین : خیلی عوضی
لبمو گاز گرفتم تا صدای خندم بلند نشه و آروم دستمو رو شکم کشیدم و لب زدم
جیهوپ : دستت سنگیه ها پسر ولی چسبید خیلی به جا بود
جیمین : نوشه جونت
هومی کشیدم و دوباره بهش چسبیدم و دستمو رو پایین تنش کشیدم و داخل شلوارش بردم و عضوش رو تو دستم گرفتم
جیهوپ : ببینم چه قدر طول میکشه جیمین کوچولو بیدار شه
جیمین : خدا نکشتت جانگ
خنده کوتاهی کردم کمی خم شدم تا ببوسمش که صدای آقای پارک رو از پشت سرم شنیدم و تو جام یخ کردم
آقای پارک : اینجا چه خبره؟
متعجب و ترسیده به چشم های گرد جیمین خیره شده بودم
جیمین : آخ آخ فوت کن میسوزه هیونگ
جیهوپ : هان؟
وقتی اشکال مختلفی رو با صورتش در آورد تا بهم بفهمونه چیکار کنم خندم گرفت و سریع چند فوت تو صورتش کردم و ازش فاصله گرفتم
جیمین : آخيش حس کردم چشمم داره در میاد ... آپا چیزی شده اومدی ؟
آقای پارک : نه اومدم آب بخورم
نفس راحت کشیدم و یه لیوان آب پر کردم دادم دستش و یه لبخند ژیگوند هم زدم و پدر و پسر و تنها گذاشتم و بیرون رفتم
YOU ARE READING
عشق پنهان
Romanceوقتیی6عضو بی تی اس یه دفعه تصمیم به فاصله گرفت و نادیده گرفتن بیبی گروهشون میکنن تا با عشقی که بهش دارن آسیب نبینه ولی نمی دونن چه طور قلب کوچیک جیمینی شونُ میشکنن سون سام زندگی روزمره انگشت ، غمگین ، اندکی کمدی، هپی اند ،اسمات، و...... شروع : ۱...