ویو یونگی
سر میز نشسته بودیم و غذا میخوردیم
ولی صدای تمین که مدام فک میزد نمیزاشت با آرامش از غذام لذت ببرم
تمین : آم صدای وز وز چیه میاد
سرمو بالا آوردم و به جیمین زل زدم که چشماش گرد شده بود
با دوباره اومدن صدای وز وز پوزخندی زدم
چشماش رو بسته بود و دستاش رو مشت کرده بود میتونستم لرزش نامحسوسش رو حس کنم
جیهوپ : مگس ... در بالکن بازه مگس اومده تو
تمین : آهان درسته
صورت غرق در عرقش و لپ های سرخش لبخند رو لبم آورد باعث شد دلم براش ضعف بره
از زیر میز به تهیونگ اشاره کردم تا کنترل ویبراتور رو بهم بده
با گرفتنش گوشیم رو برداشتم و جوری وانمود کردم که انگار پیام مهمی اومده
یونگی : جیمین فایل جلسه فردا رو برای تو ایمل کردن باید یه نگاه بندازیم
جیمین : الان ؟
یونگی : آره گفتن باید سریع برسیش کنیم بلند شو بریم
جیمین : باشه
انگار که کشتیاش غرق شده باشه با بی میلی بلند شد و پشت سرم اومد
در رو باز کردم و کنار کشیدم تا اول اون بره
با بستن در و قفل کردنش از کتفش گرفتم و کوبیدم به دیوار
یونگی : یکی اینجا زیادی بی تابه
چنگی به پیراهنم زد
نامحسوس ویبراتور رو روشن کردم و کمی درجس رو بالا بردم که ناله هاش بلند شد
جیمین : آاااح هوووم یونگی
از چونش گرفتم و سرش رو بالا آوردم
یونگی : دلم میخواد جوری بگامت که صدات هفت آسون رو خراش بده
جیمین : پس آاااح چرا معطلی
به شکم رو تخت پرتش کردم و با در آوردن تیشرت و شلوارش پشتش قرار گرفتم
به آرومی ویبراتور رو از سوراخش خارج کردم که ناله بلند و کش داری سر داد
نگاهی به سوراخش کردم که برای دوباره پر شدن التماس میکرد
نیشخندی زدم
یونگی : دلم میخواست ساعت ها باهات عشق بازی کنم ولی متاسفانه باید کارمون رو زود تموم کنیم
زیپ شلوارم رو باز کردم و تا زانو پایین کشیدم با بزاق دهنم عضو سیخ و تحریک شدم رو خیس کردم
فقط با ناله هاش توانایی ارضا کردنم رو داره
یونگی : خودت رو شل کن بیب
با گذاشتن دو تا بالش زیر شکمش باسن رو بالا نگه داشتم
برای اینکه بیشتر از این درد نکشه با احتیاط و آروم دیکم رو وارد سوراخ خیس و گرمش کردصدای نالهمون کل اتاق رو پر کرده بود
عمیق و محکم ضربه میزدم ولی جوری که اذیت نشه
سعی میکردم فقط به پرستاتش بزنم تا لذت بیشتری ببره
کم کم صدای جیر جیر تحت هم در اومده بود و میترسیدم تو این وضیعت بشکنه
قوسی که به کمرش میداد جری ترم میکرد تا عمیق تر توش بکوبم
ولی برای اینکه بعدا بتونه راه بره و اذیت نشه مجبور بودم خیلی بیشتر خودم رو کنترل کنم و محتاط تر ضربه بزنم
جیمین : آااااح محکممممم ترررر
با دستام کمرش رو گرفتم تا با ضربه هام جلو پرتاب نشه
جیمین : یونگیییییییی
جیمین : یون ... آاااح یونگیییییییییی
شنیدن اسمم از زبونش اونم وقتی زیرمه و دیکم تو سوراخش بهم قوت بیشتری برای ادامه میداد
جیمین : آح یونگی من نزدیکم
یونگی : باهم .... آاااح باهم دیگه بیب
چند ضربه دیگه زدم و ازش بیرون کشیدم و با چند بار پمپ کردن خودم روی ملافه ها کام شدم
از موهاش گرفتم و آروم سمت خودم کشیدم و با کوبیدن لب هام روی لب هاش شروع کردم به بالا پایین کردن دیکش که تو دستام ارضا شد
با منظم شدن نفس هامون شروع کردم به ماساژ دادن کمرش
یونگی : خوبی ؟
جیمین : خوبم ... آح زیادی خوبم
تک خنده ای زدم
یونگی : که این طور
جیمین : هوم
بغلش کردمو از روی تخت بلند شدم و با پام در حموم باز کردم
جیمین : ی ... یونی نمیتونیم حموم کنیم میفهمن
یونگی : فقط بدن هامون رو میشوریم ، آب گرم برای کمرت خوبه باعث میشه حتی درد رو حس نکنی
جیمین : زیاد درد ن...ندارم خوبم
آب رو باز کردم و با یه دستم دوش رو جوری تنظیم کردم تا موهامون خیس نشه
زیر دوش ایستادم تا آب بدن هر دومون رو خیس کنه البته بیشتر رو بدن جیمین بریزه
با دستش اشکال نامفهومی رو روی سینم میکشید
جیمین : ممنونم
یونگی : بابت ؟
جیمین : برای اینکه مراعاتم رو کردی وگرنه الان حتی توانایی حرف زدن هم نداشتم
لبخندی زدم بوسه ای روی موهای سیاهش گذاشتم
جیمین : اما اونا اذیتم کردن
آهی کشیدم و حکم تر گرفتمش
باید کنار تمین بگیرم هر پنج تاشونم خفه کنم با این کارای مسخرشون
یونگی : میدونم
جیمین : نامرد بازی در آوردن
یونگی : میدونم زیاده روی کردن ... حضور تمین و کاراش بدجور با اعصابشون بازی کرد
جیمین : تو چی ؟
یونگی : منم اعصبیم مخصوصا وقتی لمست میکنه اگه دست من بود همین دوش رو میکردم تو کونش و از پله ها پرتش میکردم پایین تا دستاش بشکنه و جرعت نکنه دوباره به باسنت دست بزنه چه برسه به اسپنک کردنت
با یاد آوری اون صحنه اخمی کردم و محکم اسپنکش کردم که به خاطر خیس بودن پوستش صدای بلندش و نالَش توی حموم اکو شد
لب هاشون غنچه کرد که قیافش به شدت خوردنی شده بود
جیمین : میتونستن بهم بگن نه اینکه این کار رو بکنن
یونگی : درسته باید همون جلو در یه مشت میزدن تو صورت بیریختش و پرتش میکردن بیرون ولی به جاش اعصبانیتشون رو تو خالی کردن
جیمین : قبلا از اینکارا نکرده بود نمیدونم چرا انجام ... هیییین
نگران رو صورتش خم شدم
یونگی : خوبی ؟ چی شد
جیمین : تمین یه جورایی شک کرده ...
متعجب به چیزایی که تعریف میکرد گوش میدادم
آهی از اطلاعات جدید کشیدم
همین کم بود فقط
یونگی : خواسته ببینه ما چیکار میکنم تا حدثش رو به يقين تبدیل کنه
جیمین : آره
قطره های آب از پوست سفیدش سر میخور و میافتاد شبیه پرنس آبی شده بود
جیمین: اما اینا دلیل نمیشد اونجوری اذیتم کنن
یونگی : يعني اصلا دوست نداشتی ؟
پوفی کشید و لب زد
جیمین : اولش آره هیجان انگیز و ... ل...لذت بخش بود ولی دیگه کش اومدنش اذیتم کرد
یونگی : خوب تو هم اونارو اذیت کن
چشماش گرد شد و تونستم رنگ شرارت رو تو نگاهش ببینم خنده بلندی کردم و لب زدم
یونگی : بریم بیرون
جیمین : اوهوم

KAMU SEDANG MEMBACA
عشق پنهان
Romansaوقتیی6عضو بی تی اس یه دفعه تصمیم به فاصله گرفت و نادیده گرفتن بیبی گروهشون میکنن تا با عشقی که بهش دارن آسیب نبینه ولی نمی دونن چه طور قلب کوچیک جیمینی شونُ میشکنن سون سام زندگی روزمره انگشت ، غمگین ، اندکی کمدی، هپی اند ،اسمات، و...... شروع : ۱۴...