ویو جیمین
یه دوش کوتاه گرفتم و سمت استدیو نامجون رفتم
تو طول تمرین همش فکرم پیشش بود که چرا نیومده و بیشتر از اون کنجکاوم که داده رو چی کار میکنه که انقدر درگیر شده
آروم رمز در رو زدم وارد اتاقش شدم
یه جوری سرش رو کرده بود تو کامپیوتر ، اونم با اون هدفون تو گوشش که معلومه صداش تو بلند ترین صدشه
احتملا نفهمید کسی اومده داخل
با فکری که به سرم زد نیشخندی زدم و آروم آروم و پاورچین پاورچین سمتش رفتم
تا خواستم بپرم رو سرش و بترسونمش که سمتم برگشت و که خودم از ترس بالا پریدم
دستمو رو قلبم گذاشتم بهش توپیدم
جیمین: واقعا که کیم نامجون
ابرویی بالا انداخت
نامجون: میخواستی منو بترسونی هوم؟
جیمین: نخیر کی گفته
دستمو به کمرم زدم با حرص لب زدم
جیمین: صدامم که نشنیدی از کجا فهمیدی
نامجون : بوی عطر فندوقت رو از ۱۰۰ کیلومتری هم تشخیص میدم فندوق کوچولو
اصلا نفهمیدم که نیشم تا آسمون باز شده بود
جیمین : هوووم که این طور
نامجون: آره
با نگاه خیرش دستمو تو جیب هودیم کردم و به مانیتور نگاه کردم
جیمین: چیکار داری میکنی ؟
نامجون: میخوای ببینی ؟
جیمین: آره
نامجون: بیا اینجا
کنجکاو قدمی سمتش برداشتم که از کمر گرفت و رو پاش نشوند
متعجب و با خنده و بهش نگاه کردم
نامجون: سر پا که نمیشه هوم ؟
جیمین: البته
با پلی شدن یه ریتم آروم نگاهمو ازش گرفتم
جیمین : واو یه شاهکار دیگه ساختی هیونگ
با فرو بردن سرش تو گردنم و بوسه ای که زد
بدنم مور مور شد
نامجون: خوبشده ؟
جیمین: عالی شده هیونگ
نامجون: وقتی تو این حالتیم هیونگ گفتن عجیب نیست
بوسه های نرمش بدجور داشت حالمو خراب میکرد
جیمین : م...مگه حالتمون چ...شه ؟
نامجون : دلم میخواد فقط با اسم صدام کنی پیش بقیه بگو هیونگ قبوله ؟
جیمین: باشه نامجون
لبخندی زدم و گردنمو کمی کج کردم تا راحت تر باشهنامجون ویو
بوی عطری که شده بود یه حسرت رو دلم رو بیشتر بیشتر از قبل نفس میکشیدم تا تمام اون دوری ها رو جبران کنم
با یک دفعه بلند شدنش از فکر بیرون اومدم و بهش نگاه کردم
نامجون: کجا؟
جیمین: این چیه ؟ خوشمزه به نظر میاد ؟
گاهی به بطری شراب کردم
نامجون: تازه آوردن یه شراب قدیمیه احتمالا خوش طعم باشه
جیمین: بازش کنم ؟
سری تکون دادم که بازش کرد و تو لیوان ریخت و جرعه ازش خورد
جیمین: واااااو فوق العاده است
لیوان رو سمت دراز کرد که ازش گرفتم و رو میز گذاشتم
دستشو گرفتم ، دوباره رو پام نشوندم و دستامو دور کمرش حلقه کردم و بیشتر به خودم نزدیکش کردم
جیمین: نمیخوری
سرمو جلو بردم و لیسی به لب های غنچهایش زدم
نامجون: حق با توعه خوشمزهاس ، ولی نفهمیدم این طعم شراب بود یا خودت ؟
لب هاشو تو دهنم کشیدم و مک محکمی بهش زدمُ ولش کرد و بوسه هایی کوچیک روی هر دو چشمش گذاشتم و دوباره سمت لب هاش رفتم
من تشنه لب هاش بودم
چه طور تا الان بدون بوسیدنش زندگی کردم نمیدونم ...
دستامو زیر باسنش بردم و از جام بلند شدم که گره دستاشو دور گردنم محکم تر کرد
بدون قطع کردن بوسه روی کاناپه گذاشتمش و روش خیمه زدم و عمیق تر بوسیدمش
با مشتی که به سینم خورد بالاخره ازش جدا شدم و پیشونیم رو پیشونیش گذاشتم
گردن سفیدش بدجور بهم چشمک میزد
نامجون: دلم میخواد گردنت رو جوری کبود کنم که تا چند هفته جاش بمونه ولی آخ که نمیشه
خنده شیرینی رولب هاش شکل گرفت
نامجون: چرا انقدر تو شیرینی هوم ؟
جیمین: نمیدونم
چشمامو بستمو نفس عمیقی کشیدم
نامجون: حتی فکرش هم نمیتونی بکنی تا چه حد دوست دارم عشق من
با فکری که به سرم زد چشمامو باز کردم کمی ازش فاصله گرفتم
جیمین: چرا از این نیشخندت حس خوبی نگرفتم
دستاشو گرفتم و بالا سرش پین کردم تا نتونه تکون بخوره
نامجون: شاید چون فکر پلیدی تو سرم دارم
دستمو سمت هودیش بردم که تکونی خورد
جیمین: چیکار میکنی ؟
نامجون: یه کار قشنگ
هودیش رو بالا بردم و با دیدن نپل های صورتیش آب دهنمو قورت دادم و لیسی به لبم زدم
انکار که فهمیده بود میخوام چیکار کنم زیرم هی ول میخورد
جیمین: حتی فکرش هم نکن نامجون
نامجون: نمیشه جایی از بدنت رو بگیرم کبود کنم چون دیده میشه اما نپل هات که معلوم نمیشن هوم؟
جیمین: نه نه این کارو نکن آااخ...
همون طور که داشت حرف میزد بدون گفتن چیزی گازی از نپلش گرفتم که آخش بلند شد
نیشخندی زدم و شروع کردم به مکیدن ، که ناله های ریزی از بین لب هاش خارج میشد
نامجون: میشه با صدات یه سمفونی فوقالعادهای ساخت بیبی
سراغ نپل دیگش رفتم و محکم تر از قبل مکیدمش
ازش جدا شدم تا خواستم دوباره سمت لباش برم که با صدای زنگ در هر دو مثل جن زده ها بالا پریدیم
سریع سمت آیفون رفتم و برداشتمش
منجر بود ، برای تمرین آهنگ صدام میکرد
باشه ای گفتم و با کلافگی سمت جیمین چرخیدم که داشت ریز ریز میخنده
تیشرتم رو کمی پایین کشیدم تا عضو بیدار شدم رو نبینه ، با لبخند سمتش رفتم که اونم بلند شد
نامجون: قشنگ زِده حالی زد بهمون
جیمین : چه میشه کرد ... بریم دیگه
نامجون: تو برو منم چند دیقه دیگه میام ، اینارو مجع کنم بعد
جیمین: میخوای اینا رو جمع کنی یا...
ابرویی بالا انداخت درست جلوم ایستاد و انگشتشو روی گونم کشید خم شد و کنار لبم رو بوسید
با حس دستش روی دیکم ناخداگاه ناله کردم
جیمین: اونی که بیدار شده رو بخوابونی
به چهره ای شیطنت ازش میبارید خیره شدم
انگار همون پسری نبود که یکم پیش بخاطر بوسیده شدنش و مکیدن نپلش از خجالت گونه هاش سرخ شده بود
نیشخندی زدم البته من عاشق این روی بیشرمشم
نامجون: خودت چی فکر میکنی ؟
حرکت دستش بدجور داشت روی سلول به سلول مغزم اثر میذاشت
ازم فاصله گرفت و سمت در رفتم
جیمین : بیا یه بازی کنیم نامجونا ، ببینم چه قدر میتونی به خاطر من اون درد رو تحمل کنی
با چشمای گرد بهش خیره شدم
نامجون: چ...چی؟
جیمین: همین جوری باهام میای
نامجون: جیمین!!
جیمین: خود دانی اگه الان نیای دیگه نمیزار بهم دست بزنی
چشمامو محکم بستم و نفس عمیقی کشیدم که بیشتر دردم گرفت
با برداشتن گوشیم و پوشه باهم بیرون رفتیم
جیمین: تو برو استدیو منم پوشه خودم رو بردارم بیام هیونگی
سری تکون دادم که رفت
YOU ARE READING
عشق پنهان
Romanceوقتیی6عضو بی تی اس یه دفعه تصمیم به فاصله گرفت و نادیده گرفتن بیبی گروهشون میکنن تا با عشقی که بهش دارن آسیب نبینه ولی نمی دونن چه طور قلب کوچیک جیمینی شونُ میشکنن سون سام زندگی روزمره انگشت ، غمگین ، اندکی کمدی، هپی اند ،اسمات، و...... شروع : ۱...