part 31

3.4K 297 96
                                    

ویو اعضا





با صدای در سری مخفی شدن با اومد جیمین و خوردن آب ،تهیونگ از خوشحال یونگی رو محکم بغل ‌رد که با نگاه چپکی یونگی ، ازش فاصله گرفت

با بی حرکت موندن جیمین همشون متوجه شدن که دیگه خوابه پس وارد سالن شدن
نامجون نزدیک جیمین شد روی شون ضربه آرومی زدم تا بفهمه بیداره یا نه

نامجون : جیمین عزیزم خوابی؟

و قتی ازش صدایی در نیومد نفسی راحت کشید نگاهی به اعضا کرد خواست چیزی بگه جیهوپ پرید نزاشت
جیهوپ: میگم نامجونا خوابه چه جوری جوابت رو بده

نگاهی چپکی بهش کرد و نفسشو با حرس بیرون داد و لب زد
نامجون: خب... واقعا تبریک میگم ته نگران بودم نتونی انجامش بدی
تهیونگ: من کیم تهیونگم ، هر چی به خوام انجام می دم
یونگی : اگه از این آب روی میز نمی خورد چی ؟ اگه میرفت از آشپزخونه می خورد چی؟

با سوال یهویی یونگی، تهیونگ لبخند دندون نمایی زد

تهیونگ: خوب اولا از اون جایی از بوی این شمع خوشش نمیاد و برای اینکه سردرد نگیره مطمئن بودم از همین آب میخوره ، دومااا به همه بطری هایی که تو یخچال بود هم داروی خواب آوری که جیها نونا داده بود ریختم

یونگی: اوکی نابغه ولی اگه کلا آب نمی خورد چی؟؟ اون موقع چه حاکی تو سرمون باید میریختیم

تهیونگ: هیونگ کلا می خوای اذیتم کنی نه ؟!!!برا اونم یه فکری داشتم یه لحظه

سمت تلویزیون رفت و کشوی میز رو باز کرد ازش یه بسته در آورد و بازش کرد یه چیزی شبیه عطر ازش بیرون کشید و سمت اعضا اومد

تهیونگ: اینم آخرین نقشم ، اسپری خواب آوره ، وقتی آب هم نخورد و و خوابید ازش یکم تو صورتش اسپری میکردم تا کلا تا ۵ ساعت به هیچ عنوان بیدار نمیشه
یونگی : باشه اعتراف میکنم مغزت از نامجون هم بهتر کار کرده
نامجون: واااااااا چرا می خوای از اون تعریف کنی منو تخریب میکنی؟
جیهوپ: یا نامجونا تخریب کردن کاره تو یونگی که چیزی نگفت
نامجون: واقعا که
کوک : خوب اوکی ، اگه بحث و توضیح تموم شد ، به کارمون برسیم
جیهوپ: مثل همیشه دست تو رو میبوسه جین هیونگ
کوک : بفرمایین جین هیونگ
سرنگ رو دست جین دادن

همیشه همین بود هیچ کدوم توانایی اینو نداشتن که بهش تزریق کنن اولین بارو که جیها انجام داد ولی دومین بار که خودشون بودن و باید انجام میدادن کسی جزء جین نتونست انجام بده

جیهوپ که وقتی سرنگ رو دید رنگش پرید، کوک و تهیونگ که اصلا نتونستن تا نزدیک پوست جیمین ببرن، نامجون که کلا دست نزد چون میترسید تو دستش بشکنه،ولی یونگی با آرامش چند ضربه به دستش زد و رگش رو پیدا کرد ، دستش رو با پد الکلی پاک ‌کرد ولی تا خواست سوزن رو وارد رگش بکنه ترسید و نتونست

عشق پنهانTempat di mana cerita hidup. Terokai sekarang