ویو تهیونگ
یک هفته از اون شب میگذشت ولی ذرهای نتوسته بودیم به جیمین نزدیک بشیم
جوری که گارد گرفته بود و اجازه نزدیکی به هیچ کودممون نمیداد باعث میشد قلبم درد بگیره
این همه بیتوجهی و قهر بودن باهاش بدجور اذیتم میکرد
ولی چارهای نداشتیم باید تاوان کار بی فکرانهای که انجام داده بودیم رو میدادیم
جیهوپ به آرومی کاسه کیمچی رو سمت جیمین حل داد چون مطمئن بود اگه میدید انقدر دوره از خوردنش دست میکشید تا اینکه از یکیمون بخواد بهش بدیم
بعد غذا کارگردان اومد ولی قیافش زیادی تو هم بود
کارگردان : بچه ها برا چی انقدر بیحوصلهاین تمام فیلم هایی که گرفته شده قابل استفاده نیستن انگار همتون رو با زور اسلحه نگه داشتن ، شما ها چه تونه ؟
آهی کشیدم معلومه حال نداریم تموم انرژیمون رو از جیمین میگیریم ولی الان ...
نگاهی به جیمین کردم نگاهش زیادی رنگ غم نداشت
چرا ناراحته
نکنه بابت این مسئله خودش رو مقصر میدونه
تهیونگ : اگه ممکنه ما دو روز دیگه فیلم برداری رو شروع کنیم تا خستگیمون در بره و با انرژی شروع کنیم ، چه طوره ؟
کارگردان : باشه فقط سریع تر خودتون رو جمع و جور کنید ... کارمون زیاده
با رفتنش زیر چشمی به جیمین نگاه کردم
اینکه نتونم پیشش بشینم و باهاش حرف بزنم برام سخت بود
آح گور بابای قهر
آروم سمتش رفتم و کنارش نشستم که کمی اون طرف تر رفت
که دوباره نزدیکش شدم تا جایی که به دیوار برسه
جیمین : برو کنار
تهیونگ : نمیرم ... دوست دارم پیش عشق خوشگل و ناز و جذاب و زیبام بشینم
لبخند روی لب هاش اومد ولی مدام سعی میکرد پنهونش کنه اما نمیتونست در آخر هم دستش رو دهنش گذاشت و سرشو سمت دیگهای چرخوند
تهیونگ : اوه ... من یه لبخند دیدیم
جیمین : نخیرم
تهیونگ : اما من دیدم
جیمین : اشتباه دیدی
دستمو زیر چونم گذاشتم و کمی سمتش خم شدم و از اون لبخندهای پسر کش زدم
تهیونگ : یعنی میگی اون لبخند دلربایی که دیدم ماله تو نبود ؟
جیمین :شاید بود
تهیونگ : که این طور
جیمین : آیش برو کنار میخوام برم
به زور بلند شد ولی قبل اینکه فاصله بگیره محکم ازش گرفتمُ رو پاهام انداختم
دستاشو رو سینم گذاشت و سعی کرد خودش رو عقب بکشه
جیمین : چیکار میکنی الان یکی میبینه
تهیونگ : اووووه یه جمله طولانی بعد سال ها گفتی
چشماشو ریز کرد و بهم چشم دوخت
جیمین : ولم کن
تهیونگ : یه بوس بده ولت کنم
جیمین : چشم امر دیگه ندارین ، برو بابا ، ولم کن برم
تهیونگ : یعنی بوس نمیدی ؟
جیمین : نه
تهیونگ : اوکی .... ساااانگ هیو...
سریع دستشو جلو دهنم گذاشت
جیمین : ولم کن پاشم بعد عربده بزن
تهیونگ : صداش میکنم تا بیاد ما رو تو این حال ببینه ، دو تا دوست تو بغل هم ، چه طور ؟
جیمین : عوضی
تهیونگ : یا بوسم کن یا صداش میکنم
تهیونگ : خیلی بیشعوری
بوسه سریعی رو گونم گذاشتُ با حرص ضربهای به شونم زد
جیمین : حالا ولم کن
تهیونگ : اون حساب نیست لب هامو ببوس وگرنه
جیمین : باااااشه
خم شد و کوتاه لب هامو بوسید ولی قبل اینکه عقب بکشه محکم از سرش گرفتم و بوسیدمش
به نوبت لب بالا و پایینش رو تو دهنم میکشیدم میمکیدم
همکاری نمیکرد ولی گاهی لب هاشو ریز تکون میداد که باعث خندم میشد
بعد چند ثانیه آروم ازش جدا شدم
تهیونگ : آح داشتم از نبوسیدنت دیونه میشدم
بدون گفتن چیزی فقط چشمغرهای بهم رفت و به سرعت از رو پام بلند شد و سمت در رفت
YOU ARE READING
عشق پنهان
Romanceوقتیی6عضو بی تی اس یه دفعه تصمیم به فاصله گرفت و نادیده گرفتن بیبی گروهشون میکنن تا با عشقی که بهش دارن آسیب نبینه ولی نمی دونن چه طور قلب کوچیک جیمینی شونُ میشکنن سون سام زندگی روزمره انگشت ، غمگین ، اندکی کمدی، هپی اند ،اسمات، و...... شروع : ۱...