ویو جیهوپ
همراه جین هیونگ صبح زود قبل اینکه بقیه بیدار شن بلند شدیم و صبحونه سرسری خوردیم
و راهی کمپانی شدیم تا سریعا کار هامون رو انجام بدین و برگردیم پیششون
مطمئنا تا لنگ ظهر میخوابن پس زمان کافی داشتیم
جین سراغ کار خودش رفت منم به جلسم رفتم
باید کارایی که میکردم رو برنامه ریزی میکردمهمون طور که مشغول صحبت بودم در باز شد و جین وارد شد
با دیدنش تعجب کردم مگه کار نداشت اینجا چیکار میکنه
جین : جیهووووووپ
جیهوپ : جیییین ... اینجا چیکار میکنی ؟
جین : پاشو باید بریم
جیهوپ : کجا ؟
جین : اومدم بدزدمت پسرررررر
جیهوپ : چیییی ؟!
بدون اینکه بدونم چه اتفاقی افتاده یا قراره بیفته لباس تنم کردن و گیریم شدم
جین : هعی پسر گشنته؟
جیهوپ : یکم
در رو باز کرد و اشارهای به داخل کرد با دیدن سینی غذای سربازی با دهن باز بهش نگاه کرد
جیهوپ : اووووهاااا
جین : هاهاها مخصوص تو آماده شده هوبا
آهی کشیدم مجبورا خوردیم و دوباره راه افتادیم به سمت جایی که نمیشناختم
بیشتر از یک ساعت تو راه بودیم
نگاهی به میکروفن کردم با دیدن خاموش بودنش سمت هیونگ خم شدم
جیهوپ : به جیمین میگم انقدر اذیتم میکنی بعد ببین بهت رو میده یا نه
جین : نمیگی
جیهوپ : میگم خوبم میگم
اینبار اون با بیچارگی بهم نگاه میکردم من نیشم باز بود
از شانس بد هر دومون کاری که جین میخواسته رو نکردن برعکس یه کاری کردن تا آسمون جیغ و داد هامون بلند شد
با تموم شدن بازی بالاخره سمت خونه راه افتادیم
بین راه جین ماشین رو کنار زد و با زدن ماسک و کلاه پیدا شد و دست گل بزرگی خرید و برگشتوارد خونه شدیم همون طور که انتظار داشتم نامجون و تهیونگ خواب بودن ولی کوک و جیمین نبودن
اخمی کردم و اتاق هارو گشتم ولی نبودن که نبودن
جین : نکنه برگشتن
جیهوپ : نه دو روز مرخصی داشتن
جین : پس کجان ؟ویو کوک
با آخرین سرعت ، داشتم موتور رو میروندم و به صدای جیغش گوش میدادم
جیمین : این خیلییییی خوبههههه
کوک : سرعتمو بیشتررر کنمممم ؟
جیمین :آررررره ... کییییی می رسیمم کووووک
وقتی به مکان مد نظرم نزدیک شدیم سرعتم و پایین آوردم و ایستادم
کلاه کاسکتم رو در آرودم و دستی به موهای کوتاهم کشیدم و پیاده شدم و دستمو سمتش گرفتم و کمکش کردم تا اونم پیاده شه
کلاهش رو ازش گرفتم و روی موتور گذاشتم و دستشو گرفتم و دنبال خودم کشوندمش
کوک : جلوتو نگاه کن بیبی
کنار رفتم تا منظره رو ببینه
با دیدن چشمهای گردش و لبخند ذوق زدش لبخندم بزرگ تر شد و از پشت بغلش کردم
کوک : چه طوره ؟
جیمین : خیلی خوشگلههههه دقیقا همون طوری که گفته بودی
بوسهای روی گردنش زدم
کوک : میدونی از اون روز که اینجا رو پیدا کردم دارم خودمو میکشم تا تو رو زود تر بیارم میدونستم خوشت میاد
برگشت سمتم و با چشمایی که میخندید لب هامو بوسید
جیمین : میدونی منم عاشق اینم که تو هر شرایطی به فکر منی ....
با هین بلندی که کشید ترسیده کمی عقب رفتم
کوک : چی شد ؟
رد نگاهش رو دنبال کردم و به دو تا خرگوشی که داشتن جفت گیری میکردن رسیدم و با دیدنشون بلند زدم زیر خنده
کوک : واااای فقط همینو کم داشتیم که اینا بشینن همو بکنن
به جای اینکه از صدای خنده ما بترستن و فرار کنن خرگوشی که داشتن اون یکی رو میکرد سرعتش رو بیشتر کرد تا کارش تموم شه
جیمین : وااااای کووووک
هر دو داشتیم از خنده می ترکیدیم
رو زمین نشسته بودیم و قهقه هامون کل محوطه جنگل رو گرفته بود
وقتی کارشون تموم از هم جدا شدن و مثل فشنگ فرار کردن
جیمین : وااای اصلا جونی واسش موند که اینجوری داره میدوعه
لبخند شیطانی زدم و تو یه حرکت گرفتمش رو تو بغلم نشوندم
کوک : خوووب شاید مثل تو ابر قدرت داد و میتونه تحمل کنه هوووم .. تو که میتونی شش تارو با هم هندل کنی مگه نه
با لوندی باسنش رو به عضوم فشار داد و لیسی به لب های قلوهایش زد
جیمین : تنها کسی که میتونه همچین چیزی رو تحمل کنه و خسته نشه فقط منم خودت که بهتر میدونی مستر جئون
کوک : نظرت چیه همین جا لختت کنم و یه دل سیر بکنمت هوم
پشت چشم نازک کرد و از رو پام بلند شد و سمت موتور رفت
با دل شکستی از جام بلند شدم
کوک : هعی این قرار نبود این جوری پیش بره
کلاهش رو برداشت و بهم نگاه کرد
جیمین : قرار بود چه جوری باشه ؟
نیشخندی زدم و یک قدم باقی مونده رو طی کرد و با گرفتن دو لپ باسنش لب زدم
کوک : مثلا این لباس مزاحم رو در بیاری بهم بگی کوکی بیا منو بُکُن تا منم واست ناله کنم و صدامون جنگل رو برداره
ضربه کوچیکی به پیشونیم زد
جیمین : از توهماتت بیا بیرون کوکی ... بدو روشن کن تا بریم
آهی کشیدم
با لب های آویزون سوار شدیم راه افتادیم
وسطای راه بود که حلقه دست هاش رو از هم باز کرد و جایی گذاشت که نباید
با یک دست هر دو دستش رو بالا آوردم ولی بازم تکرار کرد اونم چندین بار
و بالاخره تسلیم شدم و تا خونه دستاش دقیقا روی عضوم به هم حلقه شده بودن
از اذیت کردنم خوشش میاد
و چارهای جزء اینکه در برابر خواسته هاش سکوت کنم نداشتم

YOU ARE READING
عشق پنهان
Romanceوقتیی6عضو بی تی اس یه دفعه تصمیم به فاصله گرفت و نادیده گرفتن بیبی گروهشون میکنن تا با عشقی که بهش دارن آسیب نبینه ولی نمی دونن چه طور قلب کوچیک جیمینی شونُ میشکنن سون سام زندگی روزمره انگشت ، غمگین ، اندکی کمدی، هپی اند ،اسمات، و...... شروع : ۱...