part 27

2.5K 287 183
                                    

جیمین ویو





بعد مطمئن شدن از قفل بودن در
داخل آسانسور شدم خواستم شماره طبقه رو بزنم ولی حس میکردم قدرتی برای فشار اون دکمه لعنت شده ندارم

با کلی بدبختی تونستم کامل فشارش بدم
چشمام رو از کلافگی بستم دلم درد میکرد حس بدی داشتم یه دلشوره عجیبی تو وجودم مثل انگل افتاده بود نفسم رو با شدت بیرون دادم

جیمین : آح بیخیال جیم باز خیال وَرِد داشته چیزی نیست اوکی آره هوووووف




وارد سالن استراحت شدم ولی در کمال تعجب اعضا با لباس های جدید  حاضر و آماده بودن
 
جین : اوه بالاخره اومدی رفته بودی مریخ یا سه طبقه بالا
سمت جين برگشتم چرا این جوری حرف میزنی حتما شوخیه دیگه جز شوخی کردن که ایجوری نمیگه لبخند کوچیکی زدم که اخمی کرد

جین: چیز خنده داری گفتم ؟

لبخندم رو جمع کرد و سرمو به دو طرف تکون دادم نه کوتاهی گفتم
یونگی با یه دست لباس اومد سمتم و کاور لباس رو داد دستم

یونگی: زود بپوش بیا 
جیمین:ولی چرا مگه قرار نبود بریم خونه
نامجون: از اون جایی که جناب عالی دو ساعت طول کشید بیای نمیدونی ، مصاحبه‌ فردا صبح رو الان انجام میدیم
جیمین: ب...باشه

نگاهی به لباس های تو دستم کردم ولی من چیز دیگه واسه مصاحبه انتخاب کردم ولی این فرق داره

جیمین: آم ...چیزه فک کنم لباس منو اشتباه آوردن این ماله من نیست
یونگی: آره نیست ، خودم انتخابش کردم لباس هات کلا لختی بود اگه بازم همچنین لباسی بپوشی مثل مصاحبه گر یکم پیش زل میزنه بهت

جیهوپ: و باید مصاحبه رو زود تموم کنیم تا جنابعالی اذيت نشی مثل آدم لباس بپوش کارمون رو انجام بدیم و کمتر دنبال توجه باش

نامجون: سیعی کن کمتر تو مصاحبه حرف بزنی به اندازه کافی اعصاب خوردن کن شدی بدترش نکن

تهیونگ: ذاتا چیزای به درد بخوری هم نمیگی پس حرف زدن و نزدنت فرقی نداره

کوک : اوووه دقیقا




فقط تونستم به طرز معجزه آسیایی خودم رو به رختکن برسونم

روی زمین نشستم و پاهامو تو خودم جمع کردم و تند تند نفس می‌کشیدم

جیمین: ششش آروم، ن...نباید گریه کنی... نباید ... هوف هووووف نباید گریه کنی چشمات قرمز میشه متوجه میشن آروم باش آروم باش ...تو به این چیزا عادت کردی آره عادت کردم

دست مشت شدمو به قلبم کوبیدم تا اون سنگی و حس خفگی که داشتم رو از بین ببرم

جیمین: ولی همه چیز خوب شده بود دوباره چی شد یعنی تقصیر من شد... د...دوباره یه کاری کردم حتما یه کاری کردم که باهام‌ بد شدن آخه چی کار کردم ....ب...به خاطر لباسامه؟؟؟؟

عشق پنهانWhere stories live. Discover now