ویو اعضا
بعد رفتن جیمین، جین نگاهی به در کرد و مطمعن از اینکه جیمین رفته رو به اعضا با اعصبانیت که سیعی در کنترل کردنش داشت کرد
جین:فقط منم که فک می کنم از لج ما لباسش رو عوض کرده
تهیونگ: تنها نیستی هیونگ
کوک: خودش متوجه نیست داره باهامون چیکار میکنه
جیهوپ: خوب اگه دلش می خواد همچين لباس هایی بپوشه خوب خونه که هست بپوشه دیگه
یونگی دستاش رو ستون بدنش کرد با لبخندی که هیچ شباهتی به لبخند نبود لب زد
یونگی: دیدن وقتی خم میشد ترقوهاش و گردنش تا نافش دیده میشد
نامجون پوزخندی زد و حرس و از بین دندون هاش گفت
نامجون:وقتی خم میشد ؟ لزومی به خم شدن نبود وقتی نور بهش می خورد خیلی خوب همه جاش دیده میشد شکمش، کمر باریکش و تتوش آااااااح دارم دیونه میشم
کوک: به زور جلوی خودم گرفتم وقتی رو استیج بودیم کاری نکنم
تهیونگ که خونسرد به جای خالی جیمین خیره شده بود آروم گفت
تهیونگ:یه بار دیگه بفهمم دلش می خواد همچين لباسی رو بپوشی تو تنش جرش میدم تا دیگه دلش نخواد
بعد حرفش لبخند مستطیلی تحويل اعضا داد
کمی سکوت کردن و بدون گفتن چیزی به هم خیره شدن که با سرفه مصلحتی جیهوپ طرفش برگشتن
جیهوپ: میگم یعنی فقط به خاطر لج کردن با ما این کارو کرد؟
جین:احتمال دیقه نداره
منجر سو:چی احتمال دیقه ای نداره
اعضا با اومدن منجر سو اخمی کردن و بدون حرف بهش خیره شدن بیشتر از خیره شدن تو نگاهشون یه گمشو حوصلتو نداریم بود
منجر سو:چرا ساکتین، خسته این درستهیونگی:آره و هیچ نیازی به مزاحمی مثل تو نداریم
منجر سو:اووووه یونگی شی یکم مهربون تر باش
اوکی پس زیاد وقتتون رو نمی گیرم میدونین که مدتی بود به خاطر کارایی مجبور بودم برم چین ولی از اتفاقات اینجا با خبر بودم و فقط اومدم یه سوال بپرسم چه طور وقتی نرفتین بیمارستان پیش جیمین شیییی ولی اون فک میکنه رفتین؟؟؟ آاااح واقعا شما پسرا فوق العاده این می خواین به منم بگین چی کار کردین تا اون بیچاره باور کرده پشت در اتاق عمل منتظرش بودین چه دروغی به جیمین گفتین که باور کردهنامجون با اعصبانیتی که نمی تونست جلوش رو بگیره بلند شد و تو چند قدمی منجر ایستاد و با لحن آروم ولی ترسناکی لب زد
نامجون: به تو ربطی نداره و بهتر تو گمشی بیرون تا کار دستت ندادم
منجر سو چند قدمی عقب رفت و دستاش رو به نشونه تسلیم بالا آورد
منجر سو:اوکی میرم ولی دلم به حال جیمین بیچاره سوخت
نامجون:بییییییرووووووون
با داد نامجون ، منجر سو با خنده از اتاق بیرون رفت و اعضا با اعصبانیت به راهی که رفت خیره شدن ولی دریغ از این که یکی خیلی وقت پیش تماسش تموم شده و پشت در بود و گوشاش شاهد خیانتی بود که بهش شدهجیمین ویو
همون طور که مشغول حرف زدن با مادرم بود توجهم به منجر سویی که با خوشحالی به طرف اتاق استراحت رفت و بدون در زدن واردش شد جلب شد
![](https://img.wattpad.com/cover/343057606-288-k43088.jpg)
YOU ARE READING
عشق پنهان
Romanceوقتیی6عضو بی تی اس یه دفعه تصمیم به فاصله گرفت و نادیده گرفتن بیبی گروهشون میکنن تا با عشقی که بهش دارن آسیب نبینه ولی نمی دونن چه طور قلب کوچیک جیمینی شونُ میشکنن سون سام زندگی روزمره انگشت ، غمگین ، اندکی کمدی، هپی اند ،اسمات، و...... شروع : ۱...