part 45

2.9K 321 112
                                    

ویو جونگوک



دومین روز کنسرت هم شروع شده بود
ولی من فقط حواسم پیش جیمین بود میترسیدم مثل دیروز حالش بد شه
برای همین کل وقت کنسرت رو مثل بادیگارد دنبالش بودم
و البته از ویو پشتش هم نهایت لذت رو می‌بردم و همچنین دست های عزیزم که با باسنش متبرک میشدن
و مطمئنم برای کوکمین شیپرا هم فرصت خوبی دادم تا یکم خوشحال شن و از ویدئو ها لذت ببرن
برای ست بعدی که اومدیم پایین تا برگشتم سمت جیمین که بازوم رو نیشگون گرفت
که همگی با تعجب بهمون خیره شدن بودن
جیمین: بی‌شعور باسنم سوخت چه خبره هی میزنی؟
با اخمی که اصلا ترسناک نبودن بهم خیره بود
که باعث خندم شد
کوک : ببخشید دیگه نمی زنم هیونگ کوچولو
با اعصبانیت سمتم اومد تا بزنتم که جیهوپ جلوم پرید و و از اونو تهیونگ ، جیمین رو از پشت گرفت
تهیونگ: عزیزم ولش کن باشه
جیهوپ: گناه داره ببین آخه چه کیوت داره بهت نگاه میکنه با اون چشمای گردش
جیهوپ: من کجام کیوته آخه این همه عضله نساختم بهم بگین کیوت
لپو کشید با زوم رو گرفت سمت خودش کشید و بوسه ای روش زد 
جیهوپ: حالا عضله هاتُ به روخم نکش ، اونا هیچ تاثیری تو کیوت بودنت نمی زاره
ابرویی بالا انداختم
کوک : عضله دوست داری؟
نزدیکم شد و تو چشمام زل زد
جیهوپ: آره ولی فقط برای افراد خاص رو
کوک: که این طور
جیهوپ: درسته کیوتی
با کیوتی گفتنش اون روی ددی طورم کلا از روزگار محو شد و پوکر بهش خیره شدم
جیمین: انتقامم رو گرفتی عاشقتم هیونگی
جیهوپ: منم عزیزم
با تعجب به دل و قلوه دادنشون نگاه کردم
جیهوپ: شما رو هم دوست دارم ، اون جوری نگام نکنید وااااااااا
با صدای داد نامجون به خودمون اومدیم و سریع برای تعویض لباس رفتیم

پایان کنسرت بود و همین طور تور جهانیمون
با بغض به بقیه که داشتن گریه می کردن و غمگین بودن نگاه کردم
با دیدن جیمین که یه گوشه زانو زده و آروم برای خودش آرمی ها رو نگاه میکنه و گریه می‌کنه ، بغضم شکست و قطره اشکی از چشمم چکید
آروم کنارش رفتم و از پشت بغلش کردم و دستامو دورش حلقه کردم
این طور دیدنش برام خیلی سخته من همیشه دوست دارم روی خندونش رو ببینم نه تو این حال
کنار گوشش زمزمه وار لب زدم
کوک : ششش چیزی نیست گریه نکن
با هقی که زد بیشتر به خودم فشارش دادم
نمی دونستم چی کار کنم که یکم حواسش پرت شه
تو یه لحظه بدون اینکه به کارم فک کنم لاله گوشش رو تو دهنم کشیدم مکیدم و گاز ریزی ازش گرفتم
با جا خودنش تو بغلم لبخندی زدم و آروم نوازشش کردم
از شکمش گرفتم و بلندش کردم همون طور که از پشت بغلش کرده بودم چونم و روی شونش گذاشتم و سمت بقیه هدایتش کردم تا خداحافظی کنیم



هممون حالمون گرفته بود تموم شدن تور هم باعث ناراحتی مون بود هم یکم خوشحال بودیم اونم فقط یه کوچولو
چون یکم وقت برای استراحت پیدا میکردیم تا به خودمان بیاییم

عشق پنهانDove le storie prendono vita. Scoprilo ora