پیش به سوی تفریح ..

203 22 0
                                    

Part 24:
نگاهی به پنجره پشت سرم انداختم ..
اوه مای گاااااد ..
صبح شده بود ..
با ذوق از جام پریدم ..
امروز بهترین روزه .. برا اولین بار تو دوران دانشگاهه که میخوام برم به ی تحقیق علمی ..
ساعت 10 بود و 2 ساعت وقت داشتم که برم رستوران ..
کوله پشتیمو اوردم و خوراکی هامو با دستکش و شال گردن گذاشتم تو کولم ..
لندن اونقدرا سرد نبود که این چیزارو بپوشم ..
ی لباس بافتنی آستین بلند سورمه ای و با شلوار کتونی تنگ همرنگش پوشیدم و کاپشن سبز لجنیمو هم با پوتینم ست کردم ..
کمی ارایش کردم و برا لویی و کلارا پیام دادم که شب میام ..
زدم بیرون و ی تاکسی گرفتم ..
رستوران از خوابگاه خیلی دور بود و با این ترافیک لندن حداقل 1 ساعت تو راهم ..
نشستم و یادم اومد درباره سفر به هری چیزی نگفتم و تو تله کابین که خط نداریم ممکنه زنگ بزنه و نگران شه ..
شمارشو گرفتم ..
اوه فاک .. این گوشیه قراضه رو باید هرطور شده عوضش کنم ..
+های
_هی هری .. چطوری ؟
+پرفکت .. تنکس ..
_هری استاد فاستر گفته ما باید ی سفر به گرینویچ بریم
+اوه کی ؟؟
_چند ساعت دیگه
+چرا نگفتی باهات بیام ؟
_چون استاد برا هرکس پارتنز انتخاب کرده
+پارتنرت کیه ؟
_جاستین
+اوکی .. مراقب خودت باش .. رسیدی بهم بگو
_حتما .. فعلا عزیزم
+بای بیبی
____________
بچه ها همگی اومده بودن و مشغول خوردن بودن .. اما جاستین هنوز نرسیده ..
خیلی نگرانم ..
نکنه نیاد ؟
چیزیش نشده باشه ..
همه ی جزوه هارو قرار شد اون بیاره ..
فکرم خیلی درگیر بود ..
چند تا قاشق بیشتر نتونستم بخورم ..
پشت سر هم شمارشو میگرفتم اما جواب نمیداد ..
اتوبوس رسیده بود ..
ناچار سوار شدم و به سمت تله کابین رفتیم ..
چشمام خشک زد بسکه زل زده بودم به گوشی ..
بچه ها هم سعی کردن ارومم کنن اما نمیشد ..
رسیدیم ..
پارتنرا یکی یکی سوار تله کابین میشدن ..
چاره ای نداشتم ..
رویه اخرین کابین نشستم ..
داشتم تو دلم دعا میکردم که جاس بیاد ..
نوبت کابین من شد ..
لعنتی ..
تموم شد ..
نا امید شدم ..
به مسئول اونجا گفتم
_میشه چند دقیقه دیگه صبر کنید ؟
پارتنر من هنوز نیومده ..
مسئول:ساری خانم .. اینا اتوماتیکه ..
_اخه اون ..
+من اینجام .. بریم ..
دهنم باز موند .. اون اینجا چیکار میکرد ؟
کانال 👇
@UN_LV_FF

uwelcome.loveWhere stories live. Discover now