Part 12:
_پسندیدی ؟؟
_ممم .. هری .. من میخواستم که .. ینی میخواستم ازت عذرخواهی کنم .. رفتارم خیلی بد بود و من پشیمونم و میـ .....
پرید تو حرفم
_اره میدونم .. میخوای که ببخشمت چون در حقم بی انصافی کردی .. خب نیازی به بخشش نیست .. فقط بگی خوشت اومده کفایت میکنه
_عاشقشونم .. اونا معرکه هسن ..
_خوشحالم .. فردا میبینمت
_میتونم شمارتو داشته باشم ؟؟
_گوشیتو بده
_ها؟ چرا ؟
_بده کاریت نباشه ..
با تعجب گوشیمو بهش دادم که دیدم شمارشو وارد کرد و ی تک به خودش زد ..
گوشیمو داد و با لبخند رفت ..
چرا اینقد خوب بود ؟
حس خاصی بهش داشتم ..
نمیدونم چجوریه .. اما حس میکنم جای برادری که هیچوقت نداشتم دوسش دارم ..
_____________
دیروقت بود .. ساعت نزدیک 1 بود ..
داشتیم برا خواب اماده میشدیم ..
لو طبق معمول مشغول تکمیل کردن پایان نامش بود .. میخواستم ی کم سر به سرش بذارم
_لو
_جانم
_شکافتن اتم چقدر طول میکشه ؟؟
_چی ؟
_همین که گفتم .. بگو خب
خندید
_نمیدونم .. شاید چن روز
_اها .. پایان نامه نوشتن سخت تره یا شکافتن اتم ؟؟
تازه منظورمو گرفت .. بلند زد زیر خنده
_نوبت شما هم میرسه اریک خانم
_خب من مطمئنم زمانی که شروع کنم به نوشتن پایان نامم تو هنوزم درگیرشی خوشتیپ ..
کلارا با صدایی خواب الود فریاد زد
_شات آپ ..
خندیدیم و لو باز مشغول شد ..
از اولین دعوا دیگه با هم مشکلی نداشتیم و برعکس خیلی هم با هم راحت بودیم ..
میخواستم بخوابم که چشمم افتاد به چیزی که نباید می افتاد ..
مواد ..
موادایی که لو سعی کرده بود گوشه کمد قایمشون کنه ..
همه چی بود .. بنگ .. وید .. کوکائین .. ماری
اشک به چشمام هجوم اورد ..
زندگیمون خراب شد ..
اون زندگیه قشنگ ..
حداقل برا من ..
بخاطر همین اشغالا ..
دیگه نمیتونستم بخوابم .. پالتومو برداشتم و با دو از در خوابگاه زدم بیرون ..
نفس کم اورده بودم .. اما ..
فاک ..
بارونم که داره میاد ..
فکر کنم همه دست به دست هم دادن که امشب من داغون بشم ..
شدیدا بارون میومد و منم چتری نداشتم ..
اشکام و بارون با هم قاطی شده بودن و کسی از هم تشخیصشون نمیداد ..
بیخیال شدم و قدم زدم .. فکر میکردم .. به اون شب .. ی شبی مثه امشب بود ..
همه چی داشت خوب پیش میرفت .. زندگیمون اروم بود .. چرا داغون شد ؟
این سوالی بود که از ذهنم بیرون نمیرفت ..
تو افکار خودم غرق بودم که صدای بوقِ کشداری تو گوشم پیچید و اخرین صدا صدای آژیر امبولانس و فریاد مردم بود ..
دیگه نفهمیدم چیشد ..عکس و پارت های بیشتر در کانال 😍👇
@UN_LV_FF
ESTÁS LEYENDO
uwelcome.love
Fanficی دختر .. که سعي داره گذشتشو فراموش كنه ولي گذشته اونو فراموش نميكنه .. و نا خواسته عشق پسریو تو قلبش جا میده که نمیخواد از دنیای تاریکش بیرون بیاد ..