Pill 2

3.2K 592 382
                                    

لویی با عجله در خونه رو بست و سوار ماشین گرون قیمتش شد .
صندلی رو تا جایی که میشد جلو اورد و زیر لب غرغر کرد ؛ چرا پاهاش یکم بلندتر نبودن ؟ سوالی بود که فقط خدا از پس جواب دادنش برمیومد!

شونه بالا انداخت و استارت زد
از صدای باحالی که اگزوز ماشین میداد به ذوق اومد و روی صندلیش تکون خورد
پدال گاز فشار داد و بعد نیم ساعت جلوی عمارت مالیک توقف کرد.
گوشی از جلوی دنده برداشت و با زین تماس گرفت

" هی مالیک بهتره تا سه دقیقه دیگه جلوی در خونتون باشی"

"سلام"

"سلام میکنی ؟! اصلا شنیدی من چی گفتم؟"

" نه راستش هنوز تو چرتم"

"قسم میخورم که تو همون چرت هم میمیری . از اون رخت خواب کوفتی دل بکن و زودتر بیا پایین"

زین باشه ای گفت و با غرغر دم در رفت .
دور و اطرافش رو نگاه کرد اما لویی رو ندید .
صداش بالا تر برد و گفت

" هی تاملینسون اگر باز خودت گم و گور کردی که قبض روحم کنی باید بگم که دوران این کارا دیگه تموم شده . بزرگ شو لعنتی !"

لویی پوزخند زنان از ماشین پیاده شد
عینکش رو از رو صورتش برداشت و با غرور گفت

" بزرگ تر از این مالیک؟"

زین نگاه خیره ای به لویی و ماشین کرد

" نگو که این مال تو"

" من نمیخوام بگم که این مال من ولی این مال منه!"

زین دور ماشین چرخی زد

" پسر این معرکست "

لویی ابروهاش بالا انداخت

" حالا بشین تا معنای واقعی معرکه رو بهت نشون بدم"

زین با سرعت سوار اون جت زمینی شد‌.
دستاش رو داشبرد ماشین کوبید و داد زد

" بزن بریم لویی شوماخر!"

لویی ضبط ماشین رو روشن کرد و صفر تا صد ماشین تو چند ثانیه پر شد
هر دو از شتاب فوق العاده ماشین به ذوق اومدن .
زین شیشه رو پایین کشید و کورس اهنگ رو فریاد زد.
لویی با شیفتگی نگاهش کرد و گفت

" صدات به این اهنگ میاد "

" صدای من به همه ی اهنگ ها میاد تاملینسون "

لویی میدل فینگرش رو سمت زین گرفت
زین خندید و گفت

" دلم میخواد یه روزی بخونم لو . برای یه جمعیت چند هزار نفری بخونم و صدای هوادارام رو بشنوم که دارن برای اومدنم رو استیج بی تابی میکنن "

" منم میام و برات کاندوم هوا میکنم . روز قشنگی میشه"

" من جدی گفتم . این واقعا ارزومه ! "

Anxiolytic [L.S]Where stories live. Discover now