Pill 8

2.1K 502 70
                                    

نایل برای اخرین بار گونه ی فیبی رو بوسید و اون دختر با ناراحتی سوار ماشین شد . اونا تا وقتی ماشین تو خیابون اصلی پیچید برای هم دست تکون دادن و نایل بی هیچ حرکتی چندین دقیقه همونجا ایستاد. شاید هفته ی گذشته یکی از شیرین ترین هفته های عمرش بود . هر روزش رو با فیبی گذرونده بود و همه جای چشایر رو بهش نشون داده بود . صدای خنده های فیبی وقتی تو دریاچه ی بالای شهر پرتش کرده بود هنوز توی گوشش بود .هیچ وقت فکر نمیکرد تو همین مدت کوتاه بشه یک نفر رو انقدر دوست داشت . تو مسیر خونه همه ی اتفاق های هفته ی گذشته رو مرور کرد و با یاد آوردنشون لبخند زد ؛ از همون لبخند هایی که فقط خود آدم دلیلشون رو میدونه و باهاشون کیف میکنه . وقتی رسید خونه به اصرار مامانش یکم درس خوند و بعد از اینکه مطمئن شد فیبی به سلامت رسیده خوابید . فردا بی حوصله تر از همیشه به مدرسه رفت . اولین کلاس تاریخ بود ؛ دقیقا همون چیزی که نایل هیچ علاقه ای بهش نداشت . بدون اینکه حتی یک لحظه به حرف های معلم توجه کنه به تخته کلاس زل زده بود و به فیبی فکر میکرد . هری هم طبق عادت جدیدش یواشکی کتاب های ویلیام رو میخوند و تو جهان جدیدی که تمام دیوار هاش رو کتاب ها تشکیل میدادن غرق بود . بالاخره زنگ خورد و هر دوشون نفس راحتی کشیدن . نایل پوفی کرد و گفت

"هری ؟"

" چیه ؟"

"یه چیزی بگم مسخرم نمیکنی ؟"

" سعیم میکنم اما قول نمیدم "

"دلم براش تنگ شده "

"کامان نایل ! هنوز بیست و چهار ساعت هم از رفتنش نگذشته "

"میدونم اما دلم میخواد وقتی از این خراب شده تعطیل میشم با اون برم بیرون نه با تو "

"دستت درد نکنه واقعا !"

نایل دستش زیر چونش گذاشت و با اه گفت

"من باید یه جوری برم آکسفورد"

هری کتاب هاش زیر بغلش زد و همونطور که سمت راهرو میرفت گفت

"اگر واقعا میخوای بری پیشش میتونی مغز کوچیکت به کار بندازی و یکم درس بخونی "

" یعنی میگی مثل تو خودم اسیر یه مشت کتاب بکنم تا برم پیش دوست دخترم ؟"

"راه دیگه ای بلدی ؟"

" میتونم اونجا کار پیدا کنم"

"تو به جز راه رفتن و خوردن کاری بلدی مگه ؟ تازه پدرت عمرا بذاره برای کار بری اونجا وقتی خودش تو فروشگاه به کمکت نیاز داره "

نایل لب پایینش رو جویید و گفت

" قانع شدم ! حالا ازمونش کی برگزار میشه ؟ "

" حدودا سه ماه دیگه "

" عالیه ! بدبخت شدم"

" نگران نباش تو همین مدت هم میتونی برای رشته های کم طرفدار پذیرش بگیری"

Anxiolytic [L.S]Where stories live. Discover now