Pill 9

2.2K 494 166
                                    

"خب بچه ها وقت تمومه . لطفا برگه هاتون رو تحویل بدین"

مرد میانسالی از وسط سالن امتحان این رو گفت و صدای بلند شدن همزمان بچه ها از روی صندلی کل سالن رو پر کرد .
لویی با لبخند از روی صندلیش بلند شد و همونطور که خودش رو کش و قوس میداد به زین چشمک زد.
زین کوله پشتیش رو برداشت و سمت لویی اومد

"میبینم که میخندی تاملینسون . همه رو درست جواب دادی اره ؟"

" همه رو که هیچ کس نمیتونه درست جواب بده اما بنظرم امتحان خوبی بود"

"خوبه . بالاخره جواب خر خونی هات گرفتی"

"تو چی کار کردی ؟"

" نمیدونم هر چی بلد بودم جواب دادم . بستگی به بقیه هم داره دیگه"

"اره . امیدوارم قبول بشی چون بی تو بهم خوش نمیگذره"

"میدونم! خب ، حالا که دیگه از شر این امتحان کوفتی خلاص شدیم کجا بریم ؟"

"خونه شما "

" خونه ما ؟"

"اره چون استخر خونه ما فلا نیاز به تعمیرات داره و منم نیاز دارم که برم استخر !"

"او .. حواسم نبود ! بعد میشه بپرسم من بیچاره که نمیتونم شنا کنم باید چیکار کنم ؟"

" معلومه. میشینی کنار استخر و شنا کردن منو تماشا میکنی"

"واقعا عالیه ! باید تعطیلات رو با نمای کون جنابعالی که تو استخر شیرجه میزنی شروع کنم"

"غر نزن مالیک . خودتم میدونی کلی آدم هست که آرزو میکنه جای تو باشه"

"این یکی رو قبول دارم !"

زین گفت و کلاهش روی سر لویی گذاشت . اون پسر از به هم خوردن مدل موهاش اخم کرد ؛ سریع کلاه رو درآورد و بعد از اینکه سمت زین پرتش کرد سوار ماشین شد . تقریبا تمام بعد از ظهر مشغول شنا کردن بود. حسابی از آرامشی که آب بهش میداد  لذت برد و تو این مدت زین رو که روی صندلی نشسته بود و به سگش غذا میداد مسخره کرد . اون واقعا نمیتونست ترس های زین رو درک کنه و شاید به خاطر همین مسخرشون میکرد !

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

"هری ادوارد استایلز٬ تنها کسی که تو سالن امتحانات مونده تویی . نمیخوای اون برگه لعنتی رو بدی بهمون ؟"

هری با استرس صفحه اخر رو ورق زد و نگاه ملتمسانه ای به اون زن چاق انداخت

" هنوز چند دقیقه دیگه مونده .خواهش میکنم بذارید تا اخرش بمونم"

زن با حرص نفسش بیرون داد

"باشه فقط بدون وقتی تموم بشه نمیذارم یک ثانیه اضافه تر اینجا بمونی"

هری تند تند سرش تکون داد و باز روی برگش خیمه زد . فقط سه تا سوال دیگه مونده بود که زن با عصبانیت برگه رو از زیر دستش کشید و ازش خواست زودتر بیرون بره .
هری پشت سرش شکلک مسخره ای درآورد و از سالن بیرون اومد . نایل با ابمیوه های توی دستش به استقبالش اومد و همونطور که ابمیوه رو دست هری میداد پرسید

Anxiolytic [L.S]Where stories live. Discover now