Pill 27

2.3K 486 189
                                    

نزدیک دو هفته میشد که لویی درس و دانشگاه رو رها کرده بود و به لندن برگشته بود . آخرین جلسه ی تمام کلاس ها رو از دست داده بود و حالا داشت روز های تعطیل منتهی به امتحانات رو تو راه خونه به اداره ی پلیس سپری میکرد .
اوضاع پرونده ی پدرش نامشخص بود . هنوز آدم های زیادی توی بیمارستان بستری بودن و کارخونه تا اطلاع ثانوی تعطیل شده بود . اخبار و رسانه ها به شایعات دامن میزدن و پدر لویی رو عامل مرگ دو نفر از مسموم ها میدونستن . رئیس پرونده دستور آزمایش تمام مواد کارخونه و انبار هاش رو صادر کرده بود و امروز روزی بود که جواب آزمایش ها علت اصلی رو مشخص میکرد.
لویی و رشفورد با اضطراب روی صندلی چرمی اداره نشسته بودن و منتظر بازرس بودن.  پاول با همون جذبه ی همیشگی وارد اتاق شد و پشت میز نشست . صداشو صاف کرد و گفت

" روز به خیر آقایون . میتونم کمکی بهتون بکنم ؟"

" ما برای مشخص شدن جواب آزمایش ها به اینجا اومدیم "

" اگر برای پیگیری پرونده ی استیون تاملینسون اینجا هستید باید بهتون بگم بهتره وقت خودتون رو تلف نکنید "

رشفورد ابروهای پهنش رو در هم کشید و پرسید 

" منظورتون چیه ؟ الان دو هفته است که موکل من منتظر نتیجه ی این آزمایش هاست تا بی گناهیش ثابت بشه "

" فعلا که هیچ دلیلی برای بی گناهی ایشون وجود نداره "

" همونطور که دلیلی بر گناهکار بودن ایشون وجود نداره . درست میگم جناب بازرس ؟"

" متاسفانه حق با شماست ! ترکیب دارو ها هیچ ماده ی اضافی ای ندارن . کاملا طبیعی و نرمال ان"

"  خب پس موکل من رو آزاد کنید "

" اون مواد نرمال اند اما مسمومیت صدها نفر که بر حسب اتفاق (!) همشون از داروهای شرکت شما استفاده کردن به هیچ وجه نرمال نیست "

رشفورد نفسشو با حرص بیرون فرستاد و چیزی نگفت . لویی نگاه خیره اش رو از زمین برداشت و پرسید

"پس الان شما بدون داشتن هیچ مدرکی پدر من رو توی زندان نگه داشتید . فکر نمیکنید این دقیقا بر خلاف قانونیه که برای اجرا کردنش پشت این میز نشستید ؟"

" درسته که ما مدرکی نداریم اما پدر شما مظنون شماره یک این پروندست و ما طبق قانون اجازه داریم تا روشن شدن همه چیز اینجا نگهشون داریم "

" میشه بپرسم این « مشخص شدن همه چیز » قراره چقدر طول بکشه ؟"

" نمیدونم پسر جون ! تا وقتی که شیمی به کمک امور جنایی بیاد و مشخص بشه اون همه آدم برای چی الان روی تخت بیمارستان اند "

بازرس پاول با خونسردی گفت و پرونده ی زرد رنگ رو تو قفسه ی پشت سرش گذاشت . لویی و رشفورد با ناامیدی از اتاق بیرون اومدن و سوار ماشین شدن . 
رشفورد به لویی اطمینان داد هر کاری از دستش بربیاد برای پیشرفت پرونده میکنه و بعد جلوی ساختمون شیشه ای دفترش پیاده شد.

Anxiolytic [L.S]Where stories live. Discover now