Pill 18

2.2K 496 330
                                    

لیام روی صندلی چوبی کوچیکش نشست و برای هزارمین بار تو اون هفته یادداشت زین رو که هنوز تو جیب لباسش نگه داشته بود بیرون آورد و شروع به خوندنش کرد

" راست میگفتی پسر . شیرینی های مامانت واقعا خوشمزه بودن . ببخشید که نتونستم جلوی خودم بگیرم و همشون خوردم !  هر وقت خواستی جایی بری و به کسی نیاز داشتی خبرم کن . من شب های زیادی رو تا خود صبح بیدارم 
ارادتمند
زین (: "

با لبخند برگه رو تا زد و اونو تو جیبش برگردوند . حالا این دست خط کوچیک با ارزش ترین چیزی بود که لیام داشت، اونقدر با ارزش که اون رو تو جیب دوخته شده روی سینش نگه میداشت و هر شب به مادرش یادآوری میکرد که بدون گشتن همه ی جیب هاش لباس هاش رو نشوره !

پشت پنجره ی بزرگ اتاقکش نشست و منتظر برگشتن زین به خوابگاه شد . نیم ساعت بعد ، بالاخره زین با کوله پشتی بزرگ و تخته شاسی زیر بغلش پیداش شد . لیام موهاشو توی آینه مرتب کرد و با یه ظرف پر از شیرینی از کانکس بیرون دوید .

" هی زین "

زین صدای لیام رو شناخت و با لبخند سمت اون پسر برگشت

" سلام لی !"

لیام از اینکه اون پسر اسمش به خاطر سپرده بود ذوق زده شد . زین فقط یک بار اسم لیام رو شنیده بود ، پس یا خیلی باهوش بود یا واقعا به اون پسر اهمیت میداد . کاش کاترینا الان اینجا بود و به لیام میگفت زین هر بار به کافه میره اسمش رو میپرسه ، چون تو حفظ کردن اسم آدم ها بی نهایت خنگه !

لیام چند لحظه به چشم های منتظر اون پسر نگاه کرد و بعد یادش اومد که برای چی صداش کرده . ظرف شیرینی رو جلوش گرفت و با دستپاچگی گفت

" ای .. اینا برای تو "

زین با تعجب به ظرف بزرگ شیرینی نگاه کرد 

" واقعا ؟ این همه ؟"

" اره . دیدم ازشون خوشت اومده برای همین به مامانم گفتم برای تو هم درست کنه "

زین ذوق زده ظرف شیشه ای رو از لیام گرفت 

" ممنون لیام . تو خیلی مهربونی "

" نه به اندازه ی تو "

زین با شیطنت پرسید

" به نظرت اندازه مهربونی من چقدره ؟"

"  اوم .. خب  تو بدون اینکه منو بشناسی قبول کردی یه شب تا صبح به جام نگهبانی بدی تا بتونم برم پیش خواهر مریضم . پس اندازه مهربونیت خیلی خیلی بزرگه .. شاید به اندازه آسمون یا کل کهکشان "

زین به اندازه ی همون کهکشان ذوق زده شد اما لبخند کش اومدش رو جمع کرد و سعی کرد با عوض کردن بحث متواضع به نظر برسه !

" راستی حال خواهرت چطوره ؟"

" بهتره . دکتر گفت چند روز استراحت کنه خوبِ خوب میشه "

Anxiolytic [L.S]Where stories live. Discover now