pill 46

2.5K 443 476
                                    

لپ تاپ رو روی پاهاش گذاشت و به گشتن تو سایت ادامه داد. باید یه لباس خوب برای مهمونی آخر هفته پیدا میکرد.
با دیدن کت مشکی و بلندی که از بالا تا پایین خامه دوزی شده بود و شبیه لباس پرنس ها به نظر میرسید چشم هاش برق زدن. اون لباس حسابی با سلیقه اش جور درمیومد. لپ تاپ رو برگردوند و از جما که مشغول دیدن تلویزیون بود پرسید

" هی. نظرت راجب این چیه ؟"

جما چند لحظه به صفحه ی مانیتور خیره شد و بعد به صورت هری نگاه کرد. انگار که داشت هری رو توی اون لباس تصور میکرد

" عادلانه نیست !"

" چی ؟!"

" این عادلانه نیست. تو حق هممون رو خوردی هری. تو و اون دوست پسر لعنتیت حق هممون رو خوردید. مطمئنم اگر اونشب این لباس رو بپوشی اتفاق های خیلی خوبی میفته و من فقط میتونم حسرت بخورم که چرا اونجا نیستم. وای خدا. دلم میخواد واکنش لویی رو ببینم . دلم میخواد شما دو تا رو کنار هم ببینم. این حقم نیست!"

هری به قیافه ی درمونده ی خواهرش نگاه کرد و زد زیر خنده.
جما غر زد

" نخند. ازت بدم میاد! "

" باشه . باشه. ولی کی گفته قرار نیست اونجا باشی ؟"

" مامان "

" واقعا ؟!"

جما با ناراحتی تایید کرد و دوباره به تلویزیون خیره شد.هری لپ تاپش رو روی میز گذاشت و رفت سمت آشپزخونه . جایی که مامانش مشغول درست کردن مربا بود.

" مامان ؟!"

" هوم "

" شما قرار نیست با من به لندن بیاید ؟"

آنه انگشت مرباییش رو لیس زد و با خونسردی گفت

" نوچ"

" میشه بپرسم چرا؟"

" ماشین پدرت وضع خوبی نداره. اگر حرکت کنیم سمت لندن و میون راه خراب بشه با وضعیتی که جما داره اوضاع حسابی میریزه به هم. اوتوبوس و قطار هم که هیچ وقت گزینه ی مناسبی برای ما نیست پس ... آره پسرم ما نمیایم. بهتره زودتر یه بلیت برای خودت جور کنی"

هری با ناراحتی سر تکون داد و زیر لب زمزمه کرد

" ولی لویی بهم قول داده بود"

" چی ؟"

" هی ... هیچی. من برم اتاقمو تمیز کنم "

گفت و سمت اتاقش رفت .خودشو انداخت روی تخت و به سقف زل زد.
شاید لویی یادش رفته بود یا شاید فقط شوخی کرده بود. هری باید توقعاتش رو پایین می آورد. لویی که سوپرمن نبود؛ بود؟
به پهلو خوابید و و به کمد به هم ریخته اش دهن کجی کرد.
نباید ناراحت باشه. باید با شرایط کنار بیاد. باید راضی باشه ولی اخه "لویی" بهش قول داده بود!
آهی کشید و گوشیش رو از میز کنار تخت برداشت.

Anxiolytic [L.S]Où les histoires vivent. Découvrez maintenant