سمت در قدم برداشت؛ لباساش مرتب کرد و زنگ زد . الکس با تیشرت ساده طوسی و شلوار ورزشی مشکی به استقبالش اومد و ازش خواست روی مبل راحتی کنار شومینه بشینه . بعد از چند دقیقه مرد میانسالی که بی نهایت شبیه الکس بود از اتاق انتهایی خونه بیرون اومد . هری از جاش بلند شد و با احترام با اون مرد دست داد . مادر الکس فنجون قهوه ی خوش عطری رو جلوی هری گذاشت . پدر الکس قدری از قهوه رو نوشید و با مهربونی گفت
" خب پسرم . تو باید هری باشی "
" بله "
" من ویلیامم . پدر الکس "
" از آشناییتون خوشبختم "
" منم همنیطور. خب الکس بهم گفت تو مقاله ای که برای پیرینت پیشت اورده بودیم رو خوندی و راجبش سوال داری . من میشنوم "
هری یکم مکث کرد و گفت
" خب راستش من خواهری دارم که مبتلا به «ای بی» . تو این چند سال خیلی سعی کردم راجب بیماریش و راه های درمانش اطلاعات کسب کنم اما چیز زیادی دستگیرم نشده . وقتی مقاله شما رو دیدم واقعا شگفت زده شدم . چیز هایی توش نوشته بودین که تا به حال ندیده بودمشون "
" حق با تو . در کل بخاطر نادر بودن این بیماری تحقیقات زیادی روش انجام نشده . منطقی هم هست چون اولویت درمان با بیماری های فراگیر تره"
" اما شما تو تیتری که راجب درمان بیماری بود نوشته بودین که یک دانشمند چند سال پیش روش کار کرده "
" اره . در واقع اون یکی از دوست های قدیمی من بود که پسرش مبتلا به این بیماری بود . سال ها روی راه های درمان ای بی کار کرد اما متاسفانه مرگ نذاشت به آرزوش برسه "
" چرا کسی تحقیقاتش رو ادامه نداد ؟ "
" خب راستش تحقیقات اون از این تحقیقات دانشگاهی پر سر وصدا که هزاران نفر منتظر به بار نشستنش هستن نبود . اون بیشتر به خاطر پسر خودش این کار رو میکرد . دنبال جار و جنجال و گرفتن مدرک پرفسوری نبود . وضع مالی خوبی هم داشت و تو ازمایشگاه خودش تحقیق میکرد . به جرئت میتونم بگم به جز دوست های نزدیکش کسی از تحقیقاتش با خبر نبود "
" پس برای همین کسی ادامش نداده ... "
" دقیقا ؛ من میخوام با انتشار این مقاله بقیه پژوهشگر ها رو از این موضوع با خبر کنم٬ اگر چه فکر نمیکنم علاقه ی زیادی بهش نشون بدن . این روزا علاقه همه اچ ای وی و سرطانه !"
هری چند ثانیه تو فکر فرو رفت و گفت
" اگر کسی بخواد این تحقیقات ادامه بده باید چیکار کنه ؟"" اگر بخوام از لحاظ علمی بگم باید یک دارو ساز فوق العاده باشه تا بتونه رو درمان همچین بیماری کار کنه و بعد از اون به یک آزمایشگاه مجهز و بودجه کلان نیاز داره "
ESTÁS LEYENDO
Anxiolytic [L.S]
Fanfic[Complete] "خب ببین اینجا چی داریم .. لویی تاملینسون مغرور که ادعا میکنه بهترین دانشجوی داروسازی دانشکدست در حالی که نمیتونه یه قرص ساده برای خودش تجویز کنه" "سرد درد های من دیگه با قرص خوب نمیشن هری!" "پس با چی خوب میشن؟" "با تـو"