Pill 7

2.1K 496 119
                                    

شاید این پنجمین بار بود که نایل داشت به خاطر هری مهمونی های اخر هفته ی دوستاشون از دست میداد و هر دفعه با یک جمله مواجه میشد " هنوز کتابایی که ویلیام گفته تموم نشدن ! "
اما نمیخواست امشب رو از دست بده چون علاوه بر بچه های مدرسه ی خودشون قرار بود یک سری از بچه های جدید هم به مهمونی بیان و نایل ازشون کلی تعریف شنیده بود .
برای اخرین بار موهاش تو آینه ی اتاق چک کرد و سمت خونه ی هری قدم برداشت . پشت هم زنگ خونه رو به صدا دراورد و آنه با عجله در براش باز کرد

"سلام نایل . چیزی شده ؟"

نایل با شرمندگی سمت دستشویی دوید و آنه با خنده هری رو صدا زد .
هری همونطور که سرش رو میخاروند از اتاق بیرون اومد

" این زردک باز اومد اینجا مثانش رو خالی کنه ؟"

آنه خندید و سرش تکون داد . چند دقیقه بعد نایل با دست های خیس از دستشویی بیرون اومد و با نیش باز گفت

" سلام همگی "

" علیک سلام . خوش گذشت؟"

" یکم هوا گرفته بود اما الان احساس بهتری دارم "

"برات خوشحالم ! به جز تخلیه مثانه برای چی اومدی اینجا ؟"

نایل به هری نزدیک تر شد و همونطور که سمت اتاق هولش میداد گفت

" باید مهمونی امشب رو بیای "

"ولی هنوز ..."

"هیچی نگو . تا همین جا هم دو تا از کراش هام رو به خاطرت از دست دادم . نمیخوام فرصت جدید رو هم از دست بدم "

" فرصت جدید ؟"

"اره ٬ امشب یه سری بچه های جدید میان . تعریف های خوبی ازشون شنیدم و میخوام به عصر اندوهگین سینگلی پایان بدم "

هری هنوز کلی درس برای خوندن داشت اما میدونست تنها تفریح و دلخوشی نایل همین مهمونی هاست و اعتماد به نفس این رو نداره که تنها جایی بره برای همین خندید و دستش رو دور گردن نایل انداخت

"باشه . میریم که یه چیز خوب برات تور کنیم !"

"یوهو ! ممنون مستر استایلز "

هری به زحمت جین های تنگش رو پاش کرد و در حالی که با دکمه ی شلوارش درگیر بود از آنه و جما خداحافظی کرد .
هوا تازه تاریک شده بود که هری و نایل وارد مهمونی شدن . دختر ها و پسر های هم سن و سالشون گوشه گوشه ی خونه ایستاده بودن و همراه اهنگ بالا پایین میپریدن . هری و نایل با دوست های هم مدرسه ایشون دست دادن و به پیشنهاد نایل کنار حلقه ی کوچیکی که بچه های جدید تشکیل داده بودن ایستادن . نایل تقریبا دو دور همه ی اونا رو از نظر گذروند اما هیچ فرد جذابی یافت نشد . نا امید به صورت خندون هری نگاه کرد و گفت

"گندش بزنن ! فکر کنم هیچ وقت نشه به این عصر اندوهگین پایان بدم "

"چرا ؟ اون دختر مو بلونده بد نیستا !"

Anxiolytic [L.S]Where stories live. Discover now