pill 39

2.3K 495 260
                                    


بالاخره صدای قیژ قیژ دستگاه پرینتر قطع شد و رشفورد بعد از مرتب کردن برگه ها ، اون ها رو تو کیف چرمش جا داد . کت طوسی رنگش رو از پشت صندلی برداشت و با عجله از خونه بیرون زد .
سوار بنز گرون قیمتش شد و سمت اداره ی پلیس روند . این بار مصمم تر از همیشه درخواست دیدار با بازرس پرونده رو مطرح کرد و بعد از محکم کردن کرواتش ، روی صندلی نه چندان راحت اداره نشست . میتونست از پشت کرکره ها چهره ی همیشه خونسرد اون مرد از خودراضی رو ببینه و خوشحال بود که این بار میتونه نگاه های تحقیر آمیز و بی تفاوتش رو تغییر بده.
چند دقیقه بعد بالاخره اجازه ملاقات با پاول رو گرفت. به سرعت از جاش بلند شد و سمت اتاق شیشه ای قدم برداشت . در رو به سمت جلو هل داد و با لحن خشکی سلام کرد . پاول به صندلی چرخدارش تکیه داد و با طعنه گفت

" بازم شما جناب رشفورد ! واقعا دارم به دیدن هر هفته ی شما عادت میکنم "

" پس فکر کنم از این به بعد حسابی دلتنگم بشید چون دیگه قرار نیست به خاطر این پرونده به اینجا بیام "

" پس بالاخره به این نتیجه رسیدید که تلاش هاتون بی فایدست "

" خیر. به این نتیجه رسیدم که پلیس این کشور زیادی نسبت به خودش اطمینان داره در صورتی که نباید داشته باشه !"

" متوجه هستید که این حرف شما بی احترامی به نیروهای امنیتی محسوب میشه و ممکنه براتون دردسر درست کنه ؟!"

" تا جایی که من میدونم گفتن حقیقت جرم نیست "

" چی باعث شده فکر کنید حرف های توهین آمیزتون حقیقته ؟"

رشفور با خونسردی کیفش رو از کنار صندلی برداشت و اون رو ، روی پاهاش گذاشت . با دقت صفحه های گزارشی که لویی براش فرستاده بود بیرون آورد و اون روی میز گذاشت

" این  !"

پاول تکیه اش رو از صندلی گرفت و نگاهی به پوشه ی روی میز انداخت

" و این چیه ؟"

" چیزی که شما و همکارهای خِبرتون نتونستید پیداش کنید . همونطور که میدونید پسر موکل من دانشجوی داروسازیه . اگر یادتون باشه ازتون خواست اجازه بدید تو روند ازمایش ها به همکاراتون کمک کنه اما شما قبول نکردید برای همین هم خودش دست به کار شد و خوشبختانه یا شاید هم متاسفانه (!) تونست اون سم رو پیدا کنه . این هم یک گزارش کامل با تمام جزئیاته که میتونید برای اثباتش به همکاراتون نشون بدین . تنها چیزی که من ازتون میخوام اینکه به عنوان یک بازرس وظیفه شناس دست از لجبازی بردارید و دنبال کسی که این سم رو وارد دارو ها کرده بگردید . البته اگر حکم بازرسی کارخونه رو داشتیم برای این مورد هم مزاحمتون نمیشدیم اما خب دلمون میخواست قسمت کوچیکی از افتخار حل این پرونده رو با شما سهیم بشیم  !"

پاول با حرص نفسش رو بیرون فرستاد و با چشم های ریز شده به مرد جوون و اعصاب خورد کن رو به روش خیره شد

Anxiolytic [L.S]Where stories live. Discover now