دو ساعتی میشد که هری روی مبل کنار شومینه ی اتاق ویلیام نشسته بود و به توصیه هاش گوش میکرد . اینطور که اون میگفت هری باید از این به بعد چیزی حدود ده ساعت در روز درس میخوند . ویلیام کتاب هایی که هری باید طی این چند ماه تمومشون میکرد روی میز گذاشت و گفت
" این ها بی شک تو رو به اکسفورد میرسونن "
" چی ؟ آکسفورد ؟"
" اره دیگه پس کجا ؟"
" من .. من فکر میکردم باید برای دانشگاه سطح پایین تری ازمون بدم"
" چیزی که تو دنبالشی فقط تو آکسفورد پیدا میشه هری"
" به نظرتون میتونم پذیرش بگیرم ؟"
" چرا که نه . تو یه ناخدای درست درمون داری که فارغ التحصیل همون دانشکدست "
ویلیام سرفه های خشکی کرد و همونطور که رو سینش میکوبید ادامه داد
" شاید اگر این شش های لعنتی نبودن الان داشتم تو یکی از دانشکده های آکسفورد با جوون هایی مثل تو سر و کله میزدم "
" متاسفم که اینطوری نیست"
" نباش ؛ من از بودن تو چشایر ناراحت نیستم .اینجا بوی ارامش و زندگی میده . به جای تاسف برای من بلند شو و این کتاب ها رو ببر خونه . یه دوش بگیر و به همون ترتیبی که بهت گفتم بخونشون "
هری نگاهی به کتاب های قطور روی میز کرد و گفت
" کتاب های گرونی به نظر میان . فکر نکنم بتونم الان پولش رو بهتون بدم"
" بیخیال پسر . من واقعا به پول این کتاب ها نیاز ندارم اما به جاش کسی نیاز دارم که خرید های خونه رو انجام بده تا زنم انقدر سرم غر نزنه"
" من انجامش میدم . با کمال میل و تا هر وقت که شما بخواین "
ویلیام دستش روی شونه هری گذاشت و گفت
" ممنونم هری . نمیدونی داری چه بار سنگینی رو از رو شونه هام برمیداری "
هری خندید و بعد از بستن کتاب ها به پشت دوچرخه اش سمت خونه رفت . زنگ در زد و کتاب ها رو برداشت . آنه در رو باز کرد و با یه کتاب خونه ی متحرک جلوی در مواجه شد . چند تا از کتاب ها رو از هری گرفت و گفت
"خدای من ! واقعا قراره همه اینا رو بخونی؟"
هری کتاب های توی دستشُ روی مبل ریخت و با آه گفت
" اره فکر کنم ! "
" قراره مغزت حسابی منفجر بشه . بذار برم برات ابمیوه بگیرم"
هری خندید و گفت
" من که هنوز شروع نکردم مامان !"
" این حکم اُردوی اماده سازی رو داره . بشین تا بیام "
YOU ARE READING
Anxiolytic [L.S]
Fanfiction[Complete] "خب ببین اینجا چی داریم .. لویی تاملینسون مغرور که ادعا میکنه بهترین دانشجوی داروسازی دانشکدست در حالی که نمیتونه یه قرص ساده برای خودش تجویز کنه" "سرد درد های من دیگه با قرص خوب نمیشن هری!" "پس با چی خوب میشن؟" "با تـو"