fifty one

1.1K 271 115
                                    

شادی یک پروانه ست .

که قبل از این که از نشستنش روی دستت خوشحال بشی ، تو یک چشم به هم زدن پر می زنه و می ره .

_____________________________________________________

« یونگی»

بعد از شستن صورتم و یک مسواک سریع السیر از دستشویی بیرون پریدم و به سرعت به سمت اتاق خواب مشترک با جئون دویدم.

از وقتی از بوسان برگشته بودیم جونگوک بدون هیچ حرفی وسایلم رو از اتاق مهمون به اتاق خودش منتقل کرده بود . شب ها تا زمانی که کنارش دراز بکشم و اون دست هاشو دور کمرم گره بزنه و سرمو داخل گردنش غرق کنه بیدار می موند و بعد به سرعت به خواب می رفت .

یک هفته اخیر از همیشه خسته تر بود ، مثل این که کنسرت هاشون نزدیک بود ولی از طرف دیگه دائما در حال بحث کردن با کسی پشت تلفن بود، صدای بلندش و اخم های وحشتناکش نشون دهنده وخامت اوضاع بود .

نمی دونم چه اتفاقی افتاده بود که این طور جونگوک آروم منو بهم ریخته بود ، کاش می تونستم کمکش کنم.

بدون هیچ لباسی و فقط با یک شلوارک گشاد به شکم رو تخت خوابیده بود و دست هاشو کنار بدنش روی تخت دراز کرده بود .

_جونگوکی ، خوابیدی ؟

+هووم . خسته بدون این که سرشو بالا بیاره جواب داد.

لبخندی از این تنبل بودنش روی صورتم نشست . به سمتش رفتم و روی کمرش نشستم : حتما خیلی خسته شدی ، بذار یکمی حال آقای جئون رو خوب کنیم .

در حالی شونه های سفت و منقبضش رو می فشردم گفتم.
بی هیچ حرفی زیر دستم خوابید و اجازه داد تا تمام عضله های گرفته اش رو ماساژ بدم .

_جونگوک ؟

+جانم ؟ با صدای گرفته و خفه اش شنیدن این کلمه باعث می شد که تمام موهای بدنم سیخ بشن .

_نمی خوای بهم بگی چی انقدر بهمت ریخته ؟ با کنجکاویی به واکنشش نگاه کردم.

به سمتم برگشت و با اخم نگاهم کرد : یونگی ، چند بار بهت گفتم نمی خوام تو هم اعصابت بخاطر مسائل کاریه من بهم بریزه ، خواهش می کنم دیگه این سوال رو نپرس.

دستم رو روی گونه اش گذاشتم و با شستم پوست صافش رو نوازش کردم: باشه دیگه نمی پرسم .

اخم غلیظش از روی صورتش پر کشید : مرسی عزیزم .

صورتش وقتی انقدر آروم و مهربون بود دوست داشتنی ترین صورت دنیا میشد .اونقدر که دلم می خواست برای همیشه این چهره ی زیبا رو داخل آغوشم از همه ی دنیا مخفی کنم .

_جونگوک ؟

نگاه خسته و خمارش به سمت چشم هام کشیده شد : جانم ؟

_خیلی دوست دارم . با خجالت نگاهم رو از چشم های گشاد شده اش گرفتم و به دست هام دادم.

با احساس دست های گرمش روی صورتم نگاهمو با خجالت به چشم هاش دادم .

+یونگی !

بدون هیچ حرفی منتظر نگاهش کردم . صورتش رو جلو آورد و در چند سانتی متری لب هام مکث کرد : من با تمام وجودم عاشقتم .

بوسه آرومی روی لب هام گذاشت : تو زندگی منی .

_____________________________________________________

شیرینی فندقی ها من برگشتم با یه پارت دیگه 😊
گفتم تندی یه پارت دیگه بنویسم تا قشنگ به روند داستان برگردید 😍
جونگو خیلی خیلی سوییته نه؟

اگه دوست دارید خیلی زود زود براتون پارت بذارم قشنگ کلی انرژی برام بفرستید و کلی ووت بذارید 😊

🔘 اگه تعداد نظراتتون و ووت و انرژی ها بره بالا به انتخاب خودتون از یکی از کاپلای یونگی براتون وانشات می نویسم و این روند ادامه دار خواهد بود فقط برای یک بار نیست پس ببینم چکار می کنید عسلی ها 🌼⚡🌼⚡

کلی دوستون دارم 💜

[look like a Rose]Where stories live. Discover now