part four

1.9K 428 44
                                        

«یک گل رز اونجا بود »

گل‌رزی با گلبرگ های بسته و شاخه ی نازک وظریف .

مچ دستم رو با انگشت اشاره ام لمس کردم برجستگی کمی رو در ناحیه نشانم احساس کردم . چیزی که هفته ها بود که از اتفاق افتادنش وحشت داشتم اتفاق افتاده بود.
زیر دوش روی سرامیک ها نشستم و سعی کردم که تمام طول پاهای سرد شده ام رو با آب داغ تماس بدم .

نمیدونم دقیقه ها چجوری میگذشتن ولی میدونم که پلک هام از خیره شدن به اون طرح خسته شده بودند .

+یونگی ، یوونگ نمیخوای بیای بیرون نیم ساعته که داری دوش میگیری . جیهون در حالی که به در میکوبید ساعت رو دوباره اعلام کرد .
بعد از رفتن جیهون از روی زمین بلند شدم و خیلی سریع موها و تنم رو شستم واز حمام خارج شدم.

لباس آستین بلندی پوشیدم تا طرح زیبا و عجیب روی دستم رو مخفی کنم ، و بدون خشک کردن موهام از اتاقم خارج شدم . کاش میتونستم از پنجره اتاقم پایین بپرم و از خونه و تمام آدم های اطرافم فرار کنم.
یونا با دیدنم که آروم آروم از پله ها پایین میام با هیجان از روی مبل بلند شد و با صدای نازک وبلند گفت: مامان ، بابا یونگی اومد . تنها چند ثانیه بعد از شنیدن این حرف پدر و مادرم پشت جیهون که یک کیک بزرگ شکلاتی رنگ در دست داشت وارد سالن شدن و ههمگی با صدای بلند شروع به خوندن شعر تولدت مبارک کردن .
درحالی که به سختی سعی میکردم استرس و وحشتم رو مخفی کنم ، به زور لبخند کمرنگی زدم و کیک رو از دست جیهون گرفتم وبه شمع بزرگ و طلایی رنگی که وسط کیک میسوخت خیره شدم .
«کاش همه این اتفاقات فقط یک خواب بود »

__________________________________________________

سلام گایز ʘ‿ʘ

این مینی پارت آخرین قسمت از مقدمه داستان بود و از پارت بعد قسمت اصلی داستان شروع میشه. امیدوارم که تا اینجا خوشتون اومده باشه

[look like a Rose]Where stories live. Discover now