در آینده عاشقت می شم !
______________________________________________
نفسمو پر سرو صدا بیرون فرستادم که باعث شد توجه دختر های دبیرستانی به سمتم جلب بشه.
سنگینی نگاهشون رو احساس کردم که از کفش هام تا مدل موها و احتمالا رنگشونو برسی کردن ولی این برسی زیاد زمان نبرد چون من با دیدن اتوبوس سریع دویدم و از میدان دیدشون خارج شدم.درسته به اندازه اون آیدل جوون، جذاب و خیره کننده نبودم ولی قابل دسترس تر به نظر می رسیدم .
فضای اتوبوس گرم و لذت بخش بود ، سریعا کنار پسری که تا چشم هاش داخل هودی فرو رفته بود نشستم و اینبار نفسم رو از لذت گرمای اتوبوس بیرون فرستادم .
وقتی اتوبوس به راه افتاد تونستم دخترا رو که با لب های آویزون به اتوبوس نگاه می کردن ببینم ،خوب شد که مسیرمون یکی نبود و من میتونستم با خیال راحت و بدون احساس سنگینی نگاهی تا خونه بخوابم .
گرمای اتوبوس و تکون های ریزی که میخورد باعث شد خیلی سریع به خواب برم .
یک خواب با رویای سفید .همه چیز سفید بود ، یک سفیدی مطلق .
تنها چیزی که احساس میکردم آرامش بود ، انگار که بعد از سال ها بالاخره به چیزی که میخواستم رسیده بودم . انقدر لذت بخش بود که دلم نمیخواست از رویا خارج بشم.
اما لعنت به شانسی که هیچ وقت نداشتم . با تکونی که اتوبوس خورد سرم محکم به شیشه کوبیده شد اونقدر محکم که مطمئن بود چند نفر به سمتم برگشتند .
با درد چشم هامو باز کردم و سرمو مالش دادم .
با احساس نگاه خیره ای سرمو برگردوندم و متوجه چشم های درشتی که خیره نگاهم می کرد شدم .
چشم های براق و خوش حالت و چند تاره مو شرابی رنگ.
چشم هام درشت شد ، اون همون پسر داخل عکس بود .مطمئن بودم ، من حافظه تصویری خوبی دارم و مطمئن بودم که این چشم ها مطعلق به همون پسر داخل عکس بود ، غیر از این اون موهای شرابی اون ابرو های پر و چشم های بمبی شکل جای شکی نبود که اون همون شخص داخل عکس بود .
کمی مکث کرد و بعد خم شد و چیزی رو از روی کف اتوبوس برداشت .
وقتی به حالت اولیه برگشت شئ که داخل دستش بود رو به سمتم گرفت .
با تعجب به دستش که به سمتم دراز شده بود نگاه کردم و موبایلم رو که کمی خاکی شده بود دیدم .
قبل از این که بتونم حرکت کنم دستش رو دوباره تکون داد و اشاره کرد که موبایل رو بگیرم . با این کارش آستین بلند و گشاد هودیش تکون خورد و تا نیمه های مچش بالا رفت و یکسری تتو و یک طرح خیلی آشنا مشخص شد .با دیدن یک گل رز با اون پیچ وخم آشنا و یک غنچه ریز بسته که مطمئن بودم هزاران بار دیده بودم ،سر جام خشک شدم ، طوری که حتی نمی تونستم پلک بزنم .
این نمی تونست واقعیت داشته باشه ، حتماً .. حتماً اون طرح تتو بود. اما ... لعنت من سوزش نشانم رو احساس میکردم یک پیوند خیلی ضعیف در حال شکل گرفتن بود .
نباید این اتفاق می افتاد ...خیلی سریع از روی صندلی بلند شدم و به سمت در اتوبوس حجوم بردم و حتی به موبایلم که هنوز دست اون پسر بود توجهی نکردم فقط مقداری پول داخل دست راننده چپوندم و محکم به در اتوبوس کوبیدم ، باید قبل این که پیوندی شکل بگیره مایل ها از اون پسر فاصله می گرفتم . راننده که اعصاب خراب و عجله منو دید بی هیچ حرفی کنار خیابون ایستاد و من حتی صبر نکردم که در کاملا باز بشه به بیرون دویدم با خارج شدنم از اتوبوس به سمت مخالف اتوبوس شروع به دویدن کردم و حتی پشت سرمو رو نگاه نکردم . با تمام سرعتی که داشتم دویدم اونقدر دویدم که نفسم گرفت و روی زمین افتادم .
به هیچ وجهه نباید این اتفاق می افتاد ما هر دو پسر بودیم و اون یک فرد مشهور بود. این اتفاق تمام زندگیمونو تحت شعاع قرار می داد ،این پیوند نباید شکل می گرفت .
اما چطور ممکن بود ازش فرار کنیم وقتی ما هر دو نیمه هم بودیم ؟
____________________________________________________
همون طور که قول داده بودم پارت جدید رو آپ کردم امیدوارم دوسش داشته باشید عسلی ها 😺
و همون طور که میبینید فیک تازه داره وارد قسمت هیجان انگیز و جذابش میشه پس امیدوارم که حمایتش کنید 🙏
نظراتتون رو راجب فیک کامنت کنید هر انتقادی دارید یا هر ایرادی که داخل فیک میبینید رو بگید تا درستش کنم.
پارت بعد هم طبق شرط قبل آپ میشه.بوس به کله هاتون (づ ̄ ³ ̄)づ
![](https://img.wattpad.com/cover/228475601-288-k684941.jpg)
VOUS LISEZ
[look like a Rose]
Fanfiction[ Completed ] هجده ساله شدن ارزوی من نبود ، اما زمان متوقف نمی شد و بالاخره روزی که ازش وحشت داشتم رسید . روز تولد هجده سالگی ام [فصل دوم : a flower in my heart]