part nineteen

1.6K 380 82
                                    

به سرعت یک پلک زدن روحم به روحت گره خورد

____________________________________________________

+یونگی می تونم ازت در خواستی داشته باشم ؟ هوسوک با صدای آرومی پرسید .

_چیزی شده ؟ با تعجب نگاهش کردم .

دست هاشو روی شلوارش کشید : اِم میدونم وضعیتت طوری نیست که ازت این درخواست رو داشته باشم ولی کس دیگه ای نیست که ازش بخوام .

_داری نگرانم میکنی ؟

+راستش من از یه پسری خوشم میاد ، نه از اون جور خوش اومدنا ها من فقط رقص هاشو انجام میدم و واقعا برام قابل احترامه  اون آیدل مورد علاقه منه .
جیمین برای تولدم دو تا بلیط بهم هدیه داد اول میخواست خودش همراهم بیاد ولی بخاطر مادرش مجبور شد برگرده بوسان و من هم واقعا نمیتونم تنهایی برم برای همین ازت میخوام که همراهم بیای .

نفسم رو داخل سینه ام حبس شده بود : .... اسم.....اِم اسم پسره چیه ؟

لبخند بزرگی زد : کیم تهیونگ میخوای عکسشو ببینی اون خیلی خوش چهره ست .

نفسمو بیرون دادم :اما جین چی ؟ نمی تونیم که اونو تنها بذاریم؟

+هیونگ جین دیگه بچه نیست و من قبلا باهاش درباره این موضوع حرف زدم چون فکر نمیکردم تو قبول  کنی ولی جین گفت بهتره به تو بگم چون خودش نیاز به استراحت و تنهایی داره .

_می دونم ولی خودت می دونی که این روزا چقدر ناراحت و افسردست .

+اون باید کمی تنها باشه تا خودشو جمع کنه .

_کنسرتی که میخوای بری کِی هست ؟

+فردا قبول میکنی لطفا هیونگ من واقعا استرس میگیرم اگه تنها برم .

_خیلی خب ولی باید پول غذامو تو حساب کنی ها .

*****

دست هامو روی گوش هام فشردم تا کمی جلوی شنیدن جیغ و داد هایی که دختر هایی که اطرافم بودند میزدن رو بگیرم .

هوسوک  سرشو تا گردن داخل گوشیش فرو کرده بود و در حال پیام دادن به کسی بود .

_ منو آوردی کنسرت تا خودت سرتو بکنی داخل اون ماسماسک؟

+چی ؟!!

_می گم مگه نیومده بودی کنسرت ببینی ؟ داد زدم تا صدام از بین جیغ و داد های طرفدار هایی که تقریبا همه دختر بودند به گوش هوسوک برسه .

+چرا ولی هنوز که شروع نشده ده دقیقه مونده .

_ جیمین واقعا دوست معرکه ایه،  برات بلیط کنسرت گرفته با یه همچین جای معرکه ای  دقیقا  کنار استیج!

لبخند بزرگی زد : می دونم برای همینه که انقدر دوسش دارم. اوووو هیونگی داره شروع میشه .

نور افکن ها خاموش شد . تمام جمعیت از ته گلو جیغ می کشیدند حتی هوسوک . مطمئنا همشون تا یک هفته نمی تونستن حرف بزنن.

صدای موسیقی تمام استادیوم رو در برگفته بود .

جیغ ها تا زمانی که صدای بهشتی ای شروع به خوندن کرد ادامه داشت . 

نگاهمو از هوسوک که با خوشحالی تکون میخورد به مانیتور دادم تا چهره ای که این صدای زیبا ازش خارج می شد رو ببینم.

اما با دیدن اون چشم های گرد و براق روی صفحه بزرگ مانیتور همه چیز اطرافم متوقف شد.

تنها چیزی که احساس میکردم ضربان سریع و محکم قلبم بود .

با ضربه ی دستی به خودم اومدم و ترسیده به هوسوک که با لبخند نگاهم میکرد نگاه کردم : از جونگکوک خوشت اومده ؟ اون واقعا فوق العادست .  فریاد زد .

باید همین الان از اونجا دور می شدم ، نباید اجازه می دادم پیوندی شکلی بگیره .

نباید با زندگی هامون بازی می کردم نباید....

به عقب برگشتم تا راه خروجی پیدا کنم اما نبود تمام طرفدار ها ایستاده بودند و در حال خوشحالی کردن و جیغ زدن بودند .

هیچ راهی وجود نداشت که از اون جا فرار کنم.

وقتی برگشتم تا به استیج نگاه کنم برای بار دوم شوکه شدم .
اون اونجا بود دقیقا روبه روی من روی زمین نشسته بود و همرا با آهنگ تکون میخورد .

نفس گیر بود .

نگاهم روی تک تک اجزای صورت زیباش چرخید . بی نظیر ‌بود ! چشم های گرد و براقش ، بینی بامزش لب های صورتی و دندون های خرگوشیش به قدری زیبا بود که قدرت هر حرکتی رو ازم گرفته بود .

نفهمیدم چه زمانی دستم توسط هوسوک گرفته شد ، آستینم بالا رفت و دستم بالا برده شد.

با فریاد هوسوک به خودم اومدم: جئون جونگکوک رز تو اینجاست .

صدای دادش به قدری بلند بود که به  گوش جونگکوک که پنج قدم با ما فاصله داشت برسه .

وقتی فهمیدم که هوسوک چکار کرده که دیگه دیر شده بود و نگاه جونگکوک روی ما بود .

دستم روبه سرعت از دست هوسوک کشیدم ، با ترس به جونگکوک نگاه کردم تا ببینم متوجه کار احمقانه هوسوک شده یا نه ، که با دیدن نگاه شوکه و خیره جونگکوک روی خودم  هول کرده روی زانو هام نشستم و تقریبا زیر سکو ای که جلوم بود فرو رفتم.

مچ دستم میسوخت ، سوزشش به همراه یک حس شیرین بود . حسی که بهم می فهموند اتفاقی که نباید می افتاد افتاده بود.

پیوندمون شکل گرفته بود.

____________________________________________________

بالاخره🙌🙌

قرار بود نصف این پارت رو دیروز آپ کنم ولی هر کاری کردم نشد برای همین یکم بهش اضافه کردم تا تاخیرم جبران بشه.

پس اگه خوب نشده به روم نیارید 😅

سوپرایزای پشم ریزونی که می گفتم اینا بود (⌒▽⌒)

خلاصه دوسش داشته باشید .(^v^)

[look like a Rose]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang