فقط یک نگاه برای فراموش نکردنت کافی بود
______________________________________________
«یونگی»
نگاهمو از کیبردی که در حال کار کردن باهاش بودم به نامجونی که با لبخند در حال کار کردن با موبایلش بود دادم .
یجورایی حرصم می گرفت وقتی می دیدم اون انقدر بی خیال و خوشحاله و دوست من ذره ذره در حال آب شدن از ناراحتیه ._اگه لاس زدنت با دخترا تموم شد میتونی بیای و بهم کمک کنی پروژه رو تموم کنیم اگه هم نه میتونم برم پیش استاد و بگم اسمتو خط بزنه !
با تعجب سرشو بالا آورد و بهم خیره شد.
_چیه ! من وقت اضافی ندارم برای آدمای بی ارزش هدر بدم .
نگاه خیره اش بهت زده شد . چرخیدم و دوباره مشغول کار کردن با کیبوردم شدم و توجهی به سنگینی نگاهش نکردم .
+یونگی شی من فکر میکردم که با هم دوستیم .! با تعجب و بهت گفت.
_خب اشتباه فکر میکردی من و تو فقط دو تا همکلاسی هستیم که امیدوارم ترم بعد نباشیم چون از آدمایی که به دیگران اهمیت نمی دن متنفرم .
کیفم رو برداشتم و بدون توجه به نامجون بهت زده که به من خیره شده بود از اتاق خارج شدم .
با خارج شدنم از ساختمون بازوهامو بغل کردم تا کمتر در معرض باد سردی که می وزید قرار بگیرم و طبق معمول به سمت ایستگاه اتوبوس راه افتادم .
ایستگاه حتی از دفعه قبل هم بیشتر با پوستر های تبلیغاتی پر زرق و برق خواننده ها و بازیگر ها پر شده بود اما عکسی که توجه منو به خودش جلب کرد عکس تبلیغاتی گروه پسرونه ای بود .
نگاه پسر مو شرابی داخل عکس خیلی آشنا بود .
حالت چشم هاش ، ابروهای پرپشت مخفی شده زیر موهایی که مثل شراب قرمز براق و مست کننده بود خیلی آشنا بود . اما من مطمئن بودم که داخل تی وی همچین فردی رو ندیده بودم .-اوه خدای من جونگوک اوپا موهاشو رنگ کرده خیلی جذاب شده ، اون همیشه جذاب و خوش قیافست ولی حالا با این موهای قرمز مثل یه ستاره درخشان شده .
با تعجب برگشتم و به دختر های دبیرستانی که کنارم ایستاده بودن و برای عکسی که به دیواره شیشه ای ایستگاه چسبیده بود ذوق زده میشدند نگاه کردم.
×میدونستی یه شایعه پخش شده که گوکی اوپا نیمه اش رو پیدا کرده و در حال قرار گذاشتن باهاشه حتی میگن چند روز پیش این اطراف در حالی دیده شده که دست یک نفر رو گرفته .
این اطراف دیده شده در حالی که دست یک نفر رو گرفته ،موهای شرابی و چشم های درشت براق .
خدای من میدونستم که اون صدا متعلق به یه خواننده است .
پس تو بودی که روی من افتادی جونگوک شی !
اما چرا یه فرد مشهور داخل اون سرما پیاده به خیابون اومده بود و پرسه می زد .
______________________________________________
های گایز 😺
بالاخره از جونگکوک شی هم رونمایی کردم.
پارت های بعدی آماده هستن زمانی که ووت های دو پارت آخر به 16برسه آپ میشن.
بوس به همتون 😘
YOU ARE READING
[look like a Rose]
Fanfiction[ Completed ] هجده ساله شدن ارزوی من نبود ، اما زمان متوقف نمی شد و بالاخره روزی که ازش وحشت داشتم رسید . روز تولد هجده سالگی ام [فصل دوم : a flower in my heart]