EXO's Oneshots

Last shot

"فقط خفه شو کیونگسو!"

"تو خودت هم اجازه دادی.چه انتظاری داری؟"
کای با اعتماد بنفس کامل شونه بالا انداخت.اون فاکر عوضی جدیه؟

"اگه واقعاً فکر میکنی قراره اجازه بدم برات ساک بزنه کور خوندی!"
با آرامش خطرناکی گفتم.
باید یادم میشد که هردوشون مستن ولی نمیتونم جلوی عصبانیتی که توی بدنم پخش میشه رو بگیرم.
یقه کای رو ول کردم و پرتش کردم روی یکی از صندلیها.

"چیه؟!چون نمیتونم مال تو رو داشته باشه...ایرادی داره مال یکی دیگه رو داشته باشم؟"
با پررویی گفت.

"نه...معلومه که نمیتونی!!😡"
حالا حالیت میکنم پسره پررو!
لباسش رو چسبیدم و با زور سمت یکی از اتاق ها کشوندم.
همه داشتن با تعجب به نمایشی که جلوی چشمشون بود نگاه میکردن.
میتونستم صدای ضعیف پچ پچ هاشون رو از دور بشنوم.

از دید کای

دیدم که بکهیون چطور اون رو کشون کشون با خودش داره توی اتاق میبره.شاید گاهی با دیدن دست بکهیون که دور کمرش حلقه شده بدجور ناراحت بشم ولی فکر نکنم هیچکس به اندازه بک بتونه از عشقم محافظت کنه.
آره درسته...عشقم.
عشقی که هیچوقت نتونستم بهش اعتراف کنم و اگه یه کم زودتر اقدام کرده بودم اون الآن مال من بود.
بکهیون خیلی محافظه کاره...ولی خب هرگز منکر این مسئله نمیشم که اون عشقش نسبت به کیونگ حتی بیشتر از منه.

"هه...فکر نکنم امشب بتونه راه بره..."
پوزخند زدم و میخواستم یه شات برم بالا که دستی مانعم شد.
متوجه شدم که شخصی با چشمهای اشکی داره بهم نگاه میکنه.

"احمق!تا کی میخوای خودت رو نابود کنی؟اگه به کارت ادامه بدی از اوردوز میمیری بدبخت!"
سهون با چشمهای غمگین بهم گفت.

"هه...مهم نیست،از کی تا حالا من مهم شدم؟"

"برای من مهمی پابویا...اگه هیونگ جلوت رو نمیگرفت میخواستی بگذاری کیونگسو برات ساک بزنه؟اینقدر بدبختی؟"

"سهون...خب من نمیخواستم...یه لحظه..."

"خیلی وحشتناکه ببینی کسی که عاشقشی جلوت همچین کاری کنه...بفهم...من دیگه نمیکِشم کایا"

"درباره چی داری...؟"

"من عاشقتم...2 ساله...منم بهت نیاز دارم ولی تو فقط فکر اونی هستی که نیست...نمیشه من رو کنارت قبول کنی؟هان..."

"سهو..."
حرفم نصفه موند چون اون داشت لبهام رو میخورد و با دست آلت شق شده ام رو میمالید.
خُب کی خوشگذرونی که ایرادی نداشت...داشت؟

از دید بکهیون

"بکهیون ولم کن!"
کیونگسو در حالی که از داخل اتاق مستقیم به طرف حموم میکشوندمش گفت.