17.Angelic Kiss

245 8 0
                                    

نویسنده:Chanbaekgasm

مترجم:Tania kh

کاپل:هونهان
(این وانشات توی دو ورژن چانبک و هونهان بود که من هونهان رو انتخاب کردم)

ژانر:درام،عاشقانه

این وانشات نسبتاً طولانی تقدیم میشه به دوستانی که کاپل هونهان درخواست کرده بودن😘امیدوارم ازش لذت ببرید

رقت انگیز

دلشکسته

خُرد شده

اون به حدی احمق بود که متوجه واقعیت دردآور بشه و هنوز هم نمیتونست اون رو باور کنه و بپذیره.
پسر همچنان به کشیدن موهای پر کلاغیش ادامه میداد،اون مدام خودش رو سرزنش میکرد در حالی که خودش رو بیشتر گوشه دیوار میکشید.اون شرمسار دستش رو مشت کرده بود طوری که رنگش دیگه به سفیدی میزد و سرش رو به دیوار میکوبید.
توی اون تاریکی دقایق به سرعت میگذشت ولی اون چنان دستش رو مشت کرده بود که خون ازش سرازیر میشد ولی دست از کارش نمی‌کشید.چشمهاش کم کم تار شد و دنیای اطرافش شروع کرد به تاریک شدن.

"احمق...لعنتی احمق"
اون یه دستش رو همچنان مشت کرده بود و با دست دیگه اش مدام میکوبید توی سرش.خیلی نگذشته بود که در با صدای بلندی باز شد.اون نمیتونست بخاطر ورود ناگهانی نور به داخل چیزی ببینه.تنها چیزی که تونست متوجه بشه اینکه پسر موهاش عسلیه،قدش کوتاهه و بین اون تاریکی تنها نوره،درخشانترین نوری که اون تا به حال توی عمرش دیده.
سهون هیس آرومی زیر لب گفت،با سوزش کف دستش اون تازه متوجه شد از دستش داره خون میره ولی دردش به بدی درد قلبش نبود.

و سهون شروع کرد به گریه.

عجیبه که بعد از گذشت 7 سال بالأخره اون تونست درد توی قلبش رو بیرون بریزه...اون هم بخاطر حضور پسر مو عسلی،شاید هم بخاطر عطر شیرینش بود.اون دیگه نمیتونست اون درد رو به تنهایی توی قلبش نگه داره.اون بالأخره اجازه داد احساساتش با گریه بیرون بریزه،دیگه نمیتونست اون رو درونش نگه داره.

سهون نزدیک بود حضور پسر مو عسلی رو فراموش کنه تا اینکه انگشت گرمی روی بازوش احساس کرد.اون میخواست اون تماس بدنی رو نادیده بگیره ولی حس حرکت اون انگشتها...حسی چیزی که اونطور روی بازوش کشیده میشد وصف ناپذیر بود.
حسش شبیه به یه جریان الکتریسیته ای میموند که مستقیم از بدنش رد میشه.

"ولم کن!"
اون بالأخره تونست به خودش جرأت بده و با تُن صدای پایین و خیلی سرد بیانش کنه.اون هرگز اهمیت نمیداد آدمهای دیگه قراره صورتشون بخاطر رفتار ناخوشایند اون چه شکلی بشه پس بازوش رو با خشونت زیاد از داخل دست پسر درآورد.

سهون با عصبانیت نفس نفس میزد و به سایه پسر که روبروش روی زمین زانو زده بود و درمونده و نگران بنظر میرسید نگاه میکرد.قلبش حالا انگار داشت توی مغزش میزد و یه مه جلوی دیدش رو گرفته بود.اون نمیدونست چیکار باید بکنه و اجازه داد پسر مو عسلی با انگشتهای گرمش اشکهای روی صورتش رو پاک کنه.

EXO's OneshotsDove le storie prendono vita. Scoprilo ora