چانیول 13 ساله با ساندویچ کره بادوم زمینی توی دستهای تُپلش که توسط مامان دوست داشتنیش درست شده توی میزش ساکت نشسته بود.
صبح دوشنبه اون با پیراهن مارک پولوی کاملاً صاف و اتو شده و شلوار پارچه ای ساده اش نشسته بود.
اون با خوشحالی قصد داشت گاز کوچولویی به ساندویچش بزنه ولی هرچی تلاش کرد نتونست چون گردن تُپلش بهش این اجازه رو نمیداد.
چانیول لب و لوچه آویزون کرد و این بار تلاش کرد با بازوهای تُپلش ساندویچ رو سمت دهنش بیاره.اون به نون ساندویچ خیره شده بود و با هر بار تلاش نفس نفس می زد،فهمید که این کار خسته کننده اس. چانیول به هیچی جز خوردن فکر نمی کرد.اونقدر تلاش کرد تا اینکه بالأخره تونست یه گاز از ساندویچش بزنه.چانیول تقریباً نیمی از ساندویچ رو با دست توی دهنش چپوند و با خودش فکر کرد این ساندویچ مزه پیروزی میده...پیروزی با طعم کره بادوم زمینی!!
اون لبخند زد."هِی!تو...خیکیِ کون گُنده!!"
چانیول سمت جایی که صدا ازش میومد چرخید،تقریباً کل بدنش رو چرخوند چون نمیتونست گردنش رو بخاطر تُپل بودن بچرخونه!
همکلاسی هاش هم چرخیده بودن و نگاهش می کردن تا همونطور که تموم روز انتظار داشتن یه روز سرگرم کننده دیگه داشته باشن."آره،با توئم!!"
پسری که کوچیکتر و شاید بشه گفت کوتاه تر از چانیول بود گفت.
اون پسر در حالی که به طرف چانیول میومد لبخند شیطانی به لب داشت،چانیولی که نیمی از ساندویچش رو گاز زده بود به اون پسر نگاه میکرد." شرط میبندم لباس زیری که همین حالا پوشیدی مال مامانته!شرط میبندم باسن هممون هم داخلش جا میشه!"
متلک های پسر خجالت زده اش کرد.بلافاصله بعدش صدای خنده ها و کوبیده شدن دست همکلاسیهاش روی نیمکتها به گوشش رسید و این چانیول رو خجالت زده تر کرد.'من ازت متنفرم بکهیون.من واقعاً ازت متنفرم'
اون در حالی که عینک دور مشکی روی دماغش رو درست میکرد زمزمه کرد."نگاه کن!بند کفشهات باز شده!ما که نمیخواییم بدن چاقت رو بیاندازی روی ما،میخواییم؟بیا...بگذار کمکت کنم"
"نـ...نه...ممنونم ولی خودم میتونم از پسش بر بیآم"
چانیول مِن و مِن کرد."باشه فقط بندهات رو قبل از اینکه سنسانگنیم برسه ببند"
بکهیون بیخیال شونه بالا انداخت.بکهیون و همکلاسی هاش به چانیول نگاه کردن که به آرومی از روی نیمکت بلند شد و تلاش کرد به کفشش برسه ولی اون تواناییش رو نداشت.اون حتی نمیتونست انگشتش رو به بازوهای خودش برسونه چه برسه به کفش.در همون حال که سعی میکرد دستش رو به بند کفشش برسونه انگشتش روی هوا مونده تکون میخورد و اون با باسنش جلوی دید بیننده ها رو گرفته بود."مـ...من میتونم انجامش بدم"
چانیول زمزمه کرد در حالیکه تلاش میکرد دستش رو ببند کفشهایش برسونه.
بکهیون دستش رو روی دهنش گذاشته بود و بخاطر صحنه روبروش میخندید.اون اجازه میداد چانیول صدای خنده اش رو بشنوه.
چانیول با تلاش زیاد بالأخره تونست بدنش رو خم کنه و برسونه به بند کفشش و بعد با لبخند گره عالی به بند کفشش زد ولی ناگهان صدای عجیبی به گوشش رسید.
YOU ARE READING
EXO's Oneshots
General Fictionیه Book پر از وانشاتهای اکسو از هر کاپلی و هر ژانری.البته دختر و پسری هم قرار میگیره برای پیدا کردن وانشات مورد نظرتون لیست اول Book رو نگاه کنید زمان مشخصی برای آپ ندارم،هر وقت وانشات پیدا کنم میگذارم