از دید سهون
باید میفهمیدم...باید زودتر از اینها میفهمیدم همه چی زیر سر اون جونگهوئه!برادر عوضیتر از خودش رو فرستاد برامون جاسوسی کنه.عجیب نیست این مدت هر نقشهای با چان میکشیدیم شکست میخورد.همهاش همزمان شد با اومدن اون برده به قصر.
با خشم زیاد وارد قصر شدم.هر خدمتکاری من رو میدید متوجه میشد پس همگی سعی میکردن در حال حاضر فرار کنن تا از خشمم در امان بمونن.دفعه پیش گلوی چندتاشون پاره شد پس حق داشتن بترسن.
مستقیم سمت اتاق رفتم.میخواستم وارد بشم که یه دختر از اونجا بیرون اومد و با دیدن من تعظیم کرد.
"سلام بر پادشاهان"
بهش اهمیت ندادم و پیش از اینکه دهن باز کنه کنار زدمش و داخل رفتم.اون روی تخت خوابیده بود.پسره کثافت...به چه جرأتی خوابیده!مردم این سرزمین بخاطر اون و قبیلهاش دارن نابود میشن و اون راحت دراز کشیده.با قدرت یقهاش رو گرفتم و بیتوجه به اینکه خوابه کشیدمش بالا و پرتش کردم زمین.ناباور چشمهاش رو باز کرد.بهش فرصت ندادم و به گردنش حمله کردم.دختر پشت سرم جیغ کشید و به سرعت از اتاق بیرون رفت.
"کاری میکنم پشیمون بشی"
دندونم رو تا اونجا که جا داشت توی گردنش فرو کردم.با صدای بلند فریاد زد و چندین ضربه بیجون به شونهام زد.تلاش کرد ازم جدا بشه ولی قدرتش رو نداشت.به سرعت خونش رو میخوردم و میتونستم ببینم نفسش سختتر و ضربانش ضعیف تر میشه.
"خـ...خواهـ..."
صدای زمزمه خفهاش بخاطر قدرت شنوایی بالایی که داشتم به گوشم رسید ولی مهم نبود.چندین بار ضربات بیجونی به بازوم زد ولی دستهاش ناگهان بیحس افتاد.
مشغول نوشیدن خونش بودم که لحظه بعد چیزی با شدت به پشت سرم خورد.دندونهام رو کشیدم بیرون و خواستم دفاع کنم که با شدت پرت شدم کنار.
"لعنت بهت سهون.زودباش گردنش رو لیس بزن تا خونریزی بند بیآد.داره از دست میره"
چانیول با اخم کای رو توی بغل گرفته بود.چشمهاش بسته بود ولی بدنش میلرزید."چرا بـ..."
"بعداً توضیح میدم،زودباش زمان نداریم"
به خواسته چانیول خونریزی رو بند آوردم.چان به دنبال معجون شفا بخش رفت و به زور به موجود روی تخت خوروند.در همون حال من دسته به سینه به دیوار تکیه دادم و منتظر توضیح شدم.چانیول بدن کای رو توی بغلش فشار میداد تا گرم بشه.چانیول بعد از چک کردن وضعیتش پتو رو روش درست کرد و پیشونیش رو بوسید.ناخودآگاه اخم کردم."سهون میدونم گیج شدی ولی کای بیگناهترین آدم توی این ماجراست.این بیچاره یه هفتهاس بیماره و با این وضعیتی که تو براش درست کردی نمیدونم کِی بتونه دوباره سرپا بشه.میدونم تو هم شنیدی تموم این خونریزیها کار وارث سرزمین انسانهاست ولی برادرش توی این کار دست نداشته.روزهاست دارم با کیونگسو دربارهاش تحقیق میکنم و اگه امروز نرسیده بودم...پسر بیچاره میمرد"
"از کجا مطمئنی؟"
"میگم تحقیق کردم.100٪ بهت اطمینان میدم اون برای صلح تلاش کرده.جاسوسها اتفاقات توی انجمن رو برامون تعریف کردن.اون بیخبر از قصد بد برادرش واقعاً فداکاری کرده و به اینجا اومده.حالا هم بیا کمک کن لباسش رو عوض کنیم"
موافقت کردم و با اینکه از اینکار خوشم نمیاومد به چان کمک کردم و باید بگم کای بدن خوبی داشت.نه عضلهای بود و نه چاق.
YOU ARE READING
EXO's Oneshots
General Fictionیه Book پر از وانشاتهای اکسو از هر کاپلی و هر ژانری.البته دختر و پسری هم قرار میگیره برای پیدا کردن وانشات مورد نظرتون لیست اول Book رو نگاه کنید زمان مشخصی برای آپ ندارم،هر وقت وانشات پیدا کنم میگذارم