49.Your Eyes

93 13 5
                                    

نویسنده:Zkxwu

مترجم:Tania Kh

وانشات کاپلی:سکای

ژانر:مدرسه‌ای،عاشقانه،زندگی روزمره

‌‌

"به چشمهام نگاه نکن.اونها زشت هستن!"

"کی گفته؟چشمهات قشنگترین کهکشانیه که تا به حال دیدم"

یه وانشات خیلی طولانی(دوشاتی رو یکجا ترجمه‌اش کردم)درخواستی برای یکی از خواننده‌های گلم.امیدوارم بپسندی😊

...................................

"جونگین،مطمئنی نمیخوای من باهات بیآم؟"
زن میانسال از پسر جوون پرسید.

"بله مامان،من مشکلی ندارم.خودم میتونم"
پسر با لبخند پهنی بهش جواب داد.میخواست که مامانش احساس بدی نداشته باشه.زن آه کشید و موافقت کرد.

"باشه پس،مراقب خودت باش جونگین"
اون گفت و بوسه‌ای به لُپ پسرش زد‌.جونگین لبخند زد.
‌‌
"بعداً میبینمت مامان!"
جونگین براش دست تکون داد و سمت مدرسه چرخید.

"خیلی خُب،تو میتونی انجامش بدی جونگین"
اون پیش از اینکه وارد مدرسه بشه با خودش زمزمه کرد.

جونگین وارد مدرسه جدیدش شد ولی تا اونجایی که میتونست سعی کرد فعلاً با بچه‌ها چشم توی چشم نشه.اون که کسی رو نمیشناخت.هر کسی با دیدن جونگین شروع میکرد به پچ‌پچ.
اون مضطرب با دستهاش چشمهاش رو پوشوند،سرش رو پایین انداخته بود.اون آب دهانش رو غورت داد و سعی کرد پیش دختری که روبروش میبینه بره.
‌‌
"ببخشید؟"
اون سعی کرد لبخند بزنه ولی همون نیمچه لبخندش با دیدن نگاه‌های دختر پر کشید.

"چی میخوای؟"
دختر به سردی پرسید.

"ببخشید میشه بگی دفتر مدیر کجاست؟"
جونگین سعی کرد مثل اون دختر بی‌ادب نباشه و با سردی رفتار نکنه.
‌‌
"من نمیدونم،چرا از من میپرسی؟"
دختر با پررویی جواب داد.مگه میشد توی یه مدرسه باشی و ندونی دفتر مدیر کجاست؟!واضح بود دختر نمیخواد بهش جواب بده.

"من اینجا جدیدم و درست نمـ..."

"گم شو،باهام حرف نزن.برو مزاحم یکی دیگه شو!"
دختر با پخش کردن موهاش و با اِفاده و عشوه ازش دور شد.بعضی از دخترها چرا اینطوری بودن؟
جونگین آه کشید.چرخید و سرش رو پایین انداخت تا از نگاه‌های خیره دیگران در امان بمونه.

"سلام،تو اینجا جدیدی؟"
جونگین سرش رو بالا آورد و یه پسر قدبلند با لبخند بزرگ روی لبهاش دید که جلوش ایستاده.

"سـ...سلام،بله"

پسر پیش از اینکه دست جونگین رو توی دستش بگیره خندید.

"من پارک چانیولم،از دیدنت خوشبختم"
پسر قدبلند که خودش رو چانیول معرفی کرده بود گفت.هنوز هم به جونگین لبخند می‌زد.جونگین اولش شوکه شد ولی بعد باهاش دست داد.

"من جونگینم،کیم جونگین"

"به اینجور آدمها اهمیت نده.اونها همیشه با آدم‌های جدید اینطوری‌ رفتار میکنن"
چانیول گفت و چشمکی بهش زد.جونگین سر تکون داد و در آخر لبخند زد.

"پس من میتونم کمکت کنم،نه؟"

"راستش میخوام برم دفتر مدیر ولی نمیدونم کجاست"

"بیا بریم.تا اونجا می‌برمت"
چانیول گفت و جونگین رو سمت مکان مورد نظر برد.جونگین هم بی‌صدا پشت سرش راه افتاد.

"بفرما،رسیدیم...همینجاست"

"ممنونم سونبه‌نیم*"
جونگین گفت.تنها چیزی که متوجه شد این بود که چانیول 2 سال ازش بزرگ‌تره.چانیول لبخند زد و موهای نرم جونگین رو بهم ریخت.اون پسر از نظرش واقعاً بانمک بود.

*ارشد یا سال بالایی در زبان کره‌ای رو Sunbaenim میگن*
‌‌
"هر زمان به کمک نیاز داشتی میتونی ازم بخوای.بعداً می‌بینمت کیوتی"
چانیول دست تکون داد و رفت.جونگین پیش از ورود به دفتر نفس عمیقی کشید.

••••••••••••••••••••••

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jan 07 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

EXO's OneshotsWhere stories live. Discover now