Second Shot:Your Dream Over Me

108 17 0
                                    

ناگهانی سهون معروف شد.کیه که یه پسر خوش صدا رو دوست نداشته باشه که بیشتر از همه خوش تیپ هم هست!همه دوستش داشتن و براش فن کلاب هم درست کردن و هر روز به تعداد طرفدارها اضافه میشد.

سهون عاشق کارشه!اون با خودش فکر میکنه بالأخره تلاش‌هاش نتیجه داده.
2 ماه بعد از هنرمند معروفی شدن اون هم زیر سایه کمپانی سرگرمی سوندینگجی،والدین سهون باهاش تماس گرفتن.خواستن دوباره یه خانواده باشن و سهون هم نتونست بهشون نه بگه.حالا همه چی توی جایگاه خودش قرار گرفته.اون نمیتونه خوشحال تر از این باشه.

البته تا الآن...

تا یه ماه دیگه،اون میخواد یه سالگیش توی صنعت موسیقی رو جشن بگیره ولی ناگهان یه مسئله‌ای مانع کارش شده و موقعیتش رو به خطر انداخته.اون با یه پسر دیده شده،بکهیون.طرفدارها دیوونه و عصبانی شدن و می‌گفتن بکهیون نمیتونه اونقدر خوش شانس باشه که دوست پسر سهون بشه و همگی رابطشون رو نپذیرفتن.

آژانس سرگرمی باهاش صحبت کرد،ازش خواست اگه میخواد توی این صنعت همچنان به کارش ادامه بده باید با دوست پسرش بهم بزنه...و حالا اون اینجاست.داره به سختی فکر میکنه دقیقاً باید چه غلطی بکنه.

"هون؟مشکل چیه؟"
سهون از مستقیم زُل زدن توی چشمهای بکهیون سر باز میزد.

"هیچی"
بکهیون آه کشید.

"سهونی،من میدونم یه چیزی داره اذیتت میکنه.تو از زمانی که با آقای کیم حرف زدی توی هپروت سِیر میکنی.چی شده؟"

"واقعاً چیزی نیست،میرم بخوابم.شب خوش"
سهون بلند شد و سمت اتاقش رفت.بعد از گذشت چند روز سهون با بکهیون سردتر شد و بک رو نگران میکرد و همزمان میترسوند.
اون میترسید سهون رهاش کنه چون اون تموم چیزی بود که میخواست رو حالا داشت.اون دیگه به عشق و‌ حمایت بکهیون نیاز نداشت چون واضحاً همه میتونستن اون رو بهش بدن.بکهیون اون افکار رو کنار زد و رفت تا بخوابه.

روز بعد

صبح رسید و بکهیون دستش رو روی تخت جایی که سهون همیشه میشد کشید تا بغلش کنه ولی با جای خالی و سرد اون روبرو شد.بکهیون چشمهاش رو باز کرد و هیچکس رو کنارش ندید.

ساعت نزدیک 7 صبح بود و اون میدونست سهون هیچ برنامه ای برای صبح به این زودی نداره بنابراین بکهیون سردرگم شد.اون اول دست و صورتش رو شست و بعد موبایلش رو برداشت.

به:سهونی من😘

'چرا صبح به این زودی رفتی؟😐'

بکهیون 5 تا 10 دقیقه صبر کرد ولی سهون جوابش رو نداد پس بک فکر کرد شاید سر سهون شلوغه.
اون بلند شد و چیزی برای خودش درست کرد.یه ساعت گذشت ولی بکهیون هنوز هیچ پیامی از سهون دریافت نکرده بود.بکهیون تصمیم گرفت فیلم نگاه کنه ولی نگاهش بجای تلویزیون مدام به موبایلش،در انتظار یه زنگ یا یه پیام از طرف سهون بود.زمانی که موبایلش بالأخره زنگ خورد بکهیون به سرعت دکمه سبز برای جواب دادن رو فشار داد.

EXO's OneshotsWhere stories live. Discover now