First Shot

271 20 0
                                    

از دید الکساندرا

توی تاریکی عمارت تنها بودم.
آه بلندی کشیدم و برای آخرین بار ورودی رو تمیز کردم تا کار شبونه ام تموم بشه.

"خدایا چرا؟!...چرا من؟"

به تنهایی روی مبل راحتی قدیمی دراز کشیدم و چشم به سقف دوختم.
در سکوت به انتظار ارباب موندم تا مثل همیشه هر چند وقت یکبار به سراغم بیآد و بعد از شکنجه و سکس خونم رو بخوره و دوباره توی سایه و تاریکی گم بشه.
گاهی با خودم میگم ای کاش فضولی نمیکردم و همراه نیکُلاس برای کشف اون راز به اون کلبه جنگلی نمیرفتم.
گرچه فرقی هم به حالم نداشت.من یه دختر یتیم 17 ساله بودم که هیچ خانواده ای نداشت و به خرج خیریه به یه مدرسه شبانه روزی میرفت.
همه به خاطر اینکه فقیر بودم نزدیکم نمیشدن و تنها یه دوست خیالباف و بیشعور داشتم به اسم نیکُلاس.
هِی...خدا....گاهی حتی دلم برای اون بیشعور هم تنگ میشه.

فلش بک

"هِی نیکُلاس!"
وقتی از دور دیدمش که داره با دوستش نیکُلای پچ پچ میکنه براش دست تکون دادم ولی مثل اینکه حواسش نبود چون درجا پرید.

"هی بشعور😒ترسیدم"

"نترس...ضمناً بیشعوری تو بوده که به من سرایت کرده پس به دل نگیر"
کمی خسته به نظر میرسید پس نخواستم اذیتش کنم.

"نیکلاس حالت خوبه؟چی داشتی با دوستت پچ پچ میکردی؟چرا رنگت پریده؟خبری شده؟"

"خوبم الکس فقط...اوف...ولش کن,بیخیال"
راهش رو کشید و رفت ولی ظاهر آشفته اش بدجور کنجکاوم کرده بود.

"صبر کن!چی شده؟چرا قیافه ات آویزونه؟"
کمی اطرافش رو نگاه کرد و بعد من رو کشید گوشه حیاط.

"من همین الآن یه رازی رو فهمیدم فقط قول بده به کسی نگی باشه"

"منظورت چیـ...؟"

"یالا قول بده"

"باشه,قول میدم"

"ببین...ایوان رو میشناختی دیگه؟"

"آره...همون که 2 سال پیش به خاطر مرگ خواهرش خودکشی کرد و جنازه اش رو توی همون کلبه جنگلی که خواهرش مرده بود پیدا کردن"

"خُب مسئله اینه که...اینه که اون اصلاً خودکشی نکرده بوده بلکه وقتی پیداش میکنن جنازه کاملاً کبود و سیاه بوده"

"اونوقت تو چطوری فهمیدی؟"

"نیکُلای یه داداش داره که توی قسمت بایگانی اداره پلیس کار میکنه.3 روز پیش بر حسب اتفاق یه پرونده از توی قفسه های سیاه پیدا میکنه یعنی پرونده میافته زمین ولی قبل از اینکه بگذاره سر جاش نوشته ها توجهش رو جلب میکنه.
نکته جالب اینه که توی اونجا نوشته بوده جنازه حتی یه قطره خون هم توی بدنش نداشته و جای دوتا گاز روی گردنش بوده.حالا بنظرت قضیه خودکشیه؟اونها فقط خواستن به خاطر عجیب بودن پرونده زودتر ببندنش...اصلاً چه دلیلی داره پرونده توی قفسه های سیاه باشه؟اون قفسه ها مربوط به پرونده های عجیب و حل نشدنیه و هیچکس حق خوندنش رو نداره"

EXO's OneshotsWhere stories live. Discover now