Second Shot

48 8 0
                                    

"راستش بدون اینکه بدونم یا حتی متوجه بشم عاشقت شدم"
بیون بکهیون

________________________________
________________________________


خوابگاه/بلوک A


بکهیون روی مبل راحتی نشسته بود و داشت تکالیفش رو انجام میداد ولی چند لحظه بعد تمرکزش با سر و صدای جونگده بهم خورد.

"بکهیونا...داری به چی فکر میکنی که یه تکلیف کوتاه رو 3 ساعته طولش دادی تا تموم کنی؟"
جونگده همراه دوتا دیگه از هم‌خوابگاهی‌ها وارد شده بود،جونمیون و کیونگسو.حالا حتی اونها هم کنجکاو شده بودن و به بکهیون خیره نگاه می‌کردن.اون نگاه‌های خیره 100% باعث میشد بکهیون راحت نباشه.
‌‌
"هیچی فقط رسیدم سر یه مطلبی که نمیتونم متوجهش بشم و کمی طول میکشه حلش کنم"
ولی این توضیح اون سه دوست رو راضی نکرد و نگاهشون نشون میداد حرفش رو باور نکردن.جونمیون آه کشید و دست بکهیون رو گرفت.

"قانون شماره 3 ما رو یادته بک؟...دروغ نگیم"
بکهیون هرگز به دوستانش دروغ نگفته.بکهیون نفسش رو بیرون داد،به 3 دوستش نگاه کرد و شروع کرد به توضیح اونچه که براش اتفاق افتاده.

"تو چی؟!"
جونگده فریاد زد.قطعاً از گفته بکهیون شوکه شده بود.کیونگسو شقیقه‌اش رو با دست ماساژ میداد.آخرش از دست بکهیون دیوونه‌ میشد.نمیدونست چرا بکهیون اون روز همچین کاری کرده.

"هیچ اصلاً میدونی اون کیه و گروه دوستهاش کی هستن؟اگه طرفدارهاش تو رو اذیت کنن چی؟مگه نشنیدی فنهاش دفعه پیش چه بلایی هیونجین آوردن؟من دوست ندارم آسیب ببینی"
کیونگسو همونطور که با نگرانی به بکهیون نگاه میکرد گفت.

بکهیون ناراحت شد از اینکه دوستان صمیمیش رو نگران خودش کرده.اون لبخند اطمینان‌بخشی بهشون زد و سر تکون داد.

"من از همه چی خبر دارم کیونگسویا فقط میخوام بگم همه چی خوبه"
بکهیون کیونگسو رو بغل کرد و جونگده هم دستش رو گرفت و با لبخند کلمات آرام‌بخشی بهش گفت.

"مراقب خودت باش بک،باشه؟همیشه یادت باشه اگه کسی خواست بهت آسیب بزنه اولین کسی که به ذهنت میرسه باید ما باشیم.ما ازت حمایت میکنیم و شعارمون...We Are One...همینطوری اون رو نگفتم.ما همه در کنارتیم"
جونمیون موهای دوست کوچولوش که براش مثل برادره رو نوازش کرد.

"اینقدر ضایع نباش جونمیون هیونگ...وای!نکنه میخوای غذاهای بدمزه‌ات رو به خورد من بدی؟اگه بمیرم و بیافتم گوشهء بیمارستان چی؟"
بکهیون با حالت دراماتیکی گفت و با عشوه پلک زد.

"صبر کن ببینم...پسرهء بی‌لیاقت!اصلاً دفعه بعد دیگه بهت دلداری نمیدم!"
جونمیون با دمپایی روفرشی دنبال بکهیون افتاد تا کتکش بزنه.بکهیون در حالی که بهش زبون درازی میکرد دورتادور خوابگاه میدوید.جونگده و کیونگسو از خنده چشمهاشون اشکی شده بود.


خوابگاه/بلوک B
‌‌

"هی چانیول،میتونم مزه‌اش کنم؟"
ییشینگ قاشقی برداشت و سوپ رو مزه کرد.چانیول که اون شب نوبتش بود آشپزی کنه کنار ییشینگ ایستاد.

"چطور شده هیونگ؟"
چانیول با کنجکاوی منتظر جواب موند.

"مثل همیشه عالی.اوه واقعاً نمیتونم تا شام صبر کنم"
حرف ییشینگ باعث شد لبخند پهنی روی لبهای چانیول بیآد.

"چند دقیقهء دیگه صبر کن،شام زودی آماده میشه.حالا هم برو پیش بقیه توی هال بنشین"
ییشینگ رفت و کنار سهون که همراه ییفان داشت قهقهه میزد نشست.

"چه خبر از تمرین رقصت،هیونگ؟"
جونگین که روبروی ییشینگ نشسته بود ازش پرسید ولی هیچ واکنشی ندید.تموم حواس ییشینگ به تلویزیون بود.

"هــی هــیــونــگ!!!"
جونگین با حالت ناله دستش رو جلوی صورتش تکون داد و ییشینگ بالأخره سرش رو چرخوند.

EXO's OneshotsWhere stories live. Discover now