1.Scoulth

358 44 0
                                    

کیونگسو یه ستاره درخشانه...یه ستاره نو ظهور ولی اون این رو نمیخواد.اون این کار رو فقط به خاطر برادر دوقلوش که مرده بود انجام میداد.

پس یه روز اون یه چیزی توی اینترنت پُست کرد,چَمدونش رو جمع کرد و بدون اینکه به مدیر برنامه هاش یا به کسی بگه رفت...

بیش از 2 روز توی مسافرت بود و حالا اون اینجاست.این یه ویلای ساحلیه...درست روبه منظره زیبای دریا و توی یه جزیره دور از تموم آدمها.
پنجره رو باز کرد تا منظره قدیمی دوران بچگیش رو ببینه.

بله...درسته,اینجا جایی بود که همه چی ازش شروع میشد.اینجا جایی بود که رویای برادرش که سوپراستار شدن بود شروع شد.
به افکارش خندید,دلش واقعاً برای برادرش تنگ شده بود.یکسال از زمان مرگ برادر دوقلوش و پدر و مادرش میگذشت.

*******************************

4 روز از زمانی که به اینجا اومده بود میگذشت.
خیلی دور و خیلی خوب.
نه تلفنی,نه اینترنتی,نه شوی تلویزیونی,نه مصاحبه ای و نه فیلمنامه مزخرفی.فقط صدای موجهای دریا,مرغهای دریایی و باد خنکی که از دریا میاومد و صورتش رو نوازش میکرد.

"خیلی خوبه"
این زندگی بود که میخواست.

"اگه تنها میتونستم این زندگیم رو ول کنم و در عوض برای همیشه به آرامش برسم خیلی خوب میشد..."
اون شب کیونگسو تصمیم گرفت بعد از شام به یه پیاده روی بره تا غذاش هضم بشه.
دم ساحل روی شنها نشسته بود و فقط به ماه کامل روبروش نگاه کرد.اون خیلی باشکوه و عالی بود.

"فقط چند دقیقه دیگه میمونم..."
با لبخند ماه رو تماشا میکرد که احساس کرد یه چیزی درست نیست و حس میکرد یکی داره از دور تماشاش میکنه.
یه کم ترسید,فکر کرد که یکی داره دنبالش میکنه و جایی پنهون شده و ازش عکس میاندازه.
پس ایستاد,در حالی که با استرس دنبال استاکرش میگشت به آرومی راه میرفت.بعد احساس کرد چیزی پشت صخره بزرگ قرار داره.
یکی اونجا بود...اون میتونست حسش کنه.

اون یه سنگ متوسط برداشت و بعد به پشت صخره پرتابش کرد.

'آخخخخ...!!'
یکی از اون پشت گفت.
صداش مثل زنگ خطر توی گوش کیونگسو زنگ زد.

"ک...کی اونجاست؟"
با صدای لرزون فریاد زد.
یه سنگ دیگه برداشت و دوباره سمت صخره بزرگ پرتابش کرد.

'هه هه...بهم نخورد...رد شد'

"دیوونه شدم؟یه صدا توی مغزمه ولی برای خودم نیست!اوه دیوونه شدم؟!"
کیونگسو با خودش فکر کرد.

'بانمک ولی نه تو دیوونه نشدی😊'
صدا نخودی خندید و این رو گفت.

اینبار کونگسو چندین سنگ برداشت...3 یا 4 تا و بعد کلشون رو جوری بالا انداخت که مستقیم خورد
وسط صخره.ِ

EXO's OneshotsDonde viven las historias. Descúbrelo ahora