نویسنده:Bbhmochi614
مترجم:Tania Kh
وانشات کاپلی:هونهو
ژانر:درام،عاشقانه
...................................................................
"بیخیال سهون...اون فقط یه طرفداره مثل طرفدارهای دیگه"
چانیول بهش گفت.سعی کرد رفیق لجبازش رو قانع کنه تا بیرون بره.اونها از طرف منیجر درخواست ویژه داشتن تا سهون با یه طرفدار ملاقات داشته باشه و سهون خوشش نمیاومد که بره.اون اصلاً چیز ویژه ای توی این طرفدارش نمیدید که دلش بخواد از وقت استراحتش بزنه و بره اون رو ببینه."سهون گوش کن،اون طرفدار مریضه.یه کم براش دلسوزی کن و بگذار برای آخرین بار هم که شده تو رو ببینه.منیجر گفته باید تصویر بهتری از خودت توی رسانه ها نشون بدی پس لطفاً این کار رو بکن"
کریس گفت.کریس یه چیزی میدونست که این پیشنهاد رو به مکنه میداد چون کلمه 'وجه عمومی' نقطه ضعف سهون بود.اون دوست نداشت مردم ازش به عنوان آیدل غیر مردمی و مغرور یاد کنن و مهم اینکه گروهش رو به خطر بیاندازه چون بعدش باید به منجر و بعد به رئیس کمپانی جواب پس میداد!"باشه،لعنت.فقط بخاطر اینکه این به نفع اکسوئه"
اون باید لبخند درخشانش رو به مردم و به خبرنگارها نشون میداد.باید با لبخند براشون دست تکون میداد تا نشون بده تا چه حد هیجان زده اس!به هر حال اون بازیگر خوبی هم بود.اون خیلی خوشحال و هیجان زده بنظر میرسید ولی در واقع داشت انواع فحشها رو نثار لی سومان میکرد.وقتی بیمارستان رسیدن،بقیه اعضا داخل رفتن ولی اون سریع روی نیمکت کنار اتاق بیمار نشست و به صفحه موبایلش خیره شد.اون اصلاً خوشش نمیاومد با یه آدم مریض حرف بزنه.اون فقط این کار رو برای منافع گروهش انجام میداد.
البته بیشتر تصمیم داشت یه کوچولو وقت تلف کنه و دقایق آخر چند دقیقه ای برای اون طرفدار وقت بگذاره.
یه ساعت گذشته بود که در اتاق باز شد و پسری از داخلش بیرون اومد.اون لبخند روشنی به لب داشت که احساسات عجیبی رو درون سینه سهون ایجاد میکرد.چشمهاش برق خاصی داشت و موهای فندقی رنگش نیمی از پیشونیش رو پوشونده بود.انگار صحنه روی دور آهسته میرفت.پسر با دیدن شخص نامشخصی لبخند پهنی زد طوری که چشمهاش مثل یه خط باریک در اومد.اون اصلاً متوجه سهون نشده بود و تا سهون اومد به خودش بجنبه پسر وسط راهروی بیمارستان ناپدید شده بود.
چند دقیقه بعد منجیر دنبالشون اومد و اونها رو سمت لیموزینی که از قبل گرفته بود هدایت کرد.اعضا باهمدیگه درباره اون پسر حرف میزدن.چانیول مدام از خوبی و خوش مشربی پسر حرف میزد و میگفت که چقدر دوست داره دوباره اون رو ببینه.
ولی تموم مدتی که اعضا حرف میزدن سهون به یه نقطه خیره مونده بود،طوری که بکهیون با نگرانی ازش پرسید که مشکلش چیه.
YOU ARE READING
EXO's Oneshots
قصص عامةیه Book پر از وانشاتهای اکسو از هر کاپلی و هر ژانری.البته دختر و پسری هم قرار میگیره برای پیدا کردن وانشات مورد نظرتون لیست اول Book رو نگاه کنید زمان مشخصی برای آپ ندارم،هر وقت وانشات پیدا کنم میگذارم